رمان بیگانه پارت 102 4.3 (48)

۱ دیدگاه
      چند ساعتی مانده به عید امید و فاطمه مارا خانه آقاجان پیاده کردند و خودشان برای دست بوسی به خانه پدر امید رفتند.   هیچ کسی نمی…

رمان بیگانه پارت ۹۴ 4.5 (43)

بدون دیدگاه
    سفره انداخته شده و دور تا دور آن افراد محدوی که بودیم نشستیم.   دیس های برنج…ماست و خیار‌…دوغ….سبزی آخ که چقدر خوشمزه بنظر می رسید.   دست‌پخت…

رمان بیگانه پارت ۹۳ 4 (58)

بدون دیدگاه
    _به آن شوهر نچسبت بگو سری به تهران بزند. فرجام منزل حاج آقا فخری مناسبتش هم مجلس عقد رفیق شفیقت خزان. تاریخ عقد هم ده دی. منتظرت هستم…