رمان از کفر من تا دین تو پارت 197

4.6
(88)

 

 

این صدای خش گرفته و خواب آلود منه… آره… تحلیلم میگه صبح و تخت و… چرا توی جای من خوابیده؟! بزار ببینم اتاق؟! یا من جای اون!

نمیدونم چرا اما چشاش برقی میزنن و حرکات ملایم، اینبار چنگ میشن روی شکمم و سرش که بی هوا پایین میاد خنکی چند لحظه قبل و دوباره بین گلو و بناگوش حس میکنم.

 

هینی کشیده و خودم و عقب میکشم اما وقتی چهارچنگولی میخ شدی به تخت و اون حجمه.. اوه نمیخوام به یاد بیارم چقدر وزنش سنگین بود.. اینبار در کمال هوشیاری روت خیمه زده.. مشخصه که نمیشه تکون خورد.

 

تازه ناشکری هم کردم و دوتا دست فعال و یه دهن گرسنه هم به جمع او حجم اضافه شده.

لب هاش همینطور روی گلو مانور میدن و دست هاش….

_ها… هامرز… لطفا… داری چیکار میکنی.؟ چه خبره اینجا!

 

میدونه به خدا قسم که میدونه چطوری یه زن و دیوونه کنه.. نفس هام یکی در میون شدن و دارم در مقابلش کم میارم.

سر و پایین میکشم تا دسترسیش و کم کنم که با دست دیگه موهای بلند و بافتم و افسار کرده و سر و عقب میکشه و همینطور جنون وار به کارش ادامه میده.

 

بوسه ها و خیسی زبون کار بلدش و امتداد میده تو گودی گلو و دستش روی پوست تنم فرمانروایی میکنه و میره زیر جناق سینه و سوتینی که میخواد از سر راهش کنار بزنه.

_هامرز… بس کن… داری.. داری چیکار میکنی.. ولم کن بزار برم.

_کجا بری فتنه؟.. مگه با پای خودت نیومدی تو تختم!

_معلومه که نه.. مگه.. مگه دیوونه ام؟

 

تقلا کرده و با دو دست انگشت هاش و از روی لباس میگیرم و بلاخره حرکت دستش متوقف میشه.

اما گاز محکمی که از بالای گوشت برجسته سینم میگیره صدای دادم و توی اون اوضاع بی حس و حالی از شهوتی که بهم تزریق کرده رو در میاره و مثه یه افتادن از بلندی به خودم میاره.

 

صدای خفه و نفس های بلندش میگه اوضاعش خرابتر از اونی که منو بهش دچار کرده.

سر بلند کرده و چشم هاش مخلوطی از خماری توام با عصبانیت رو باهم به نمایش میزارن.

_فکر نمیکردی عواقب کارت، پای خودت و بگیره نه… که قسر در میری و من میمونم و خوابی که فعلا حالا حالا بیداری نداشت؟

 

چشم هام دو دو میزنه و هنوز نفسم از لمس دست و زبونش جا نیومده.. میخوام بزنم زیرش و از در کوچه علی چپ برم اما چشم های تیزش پشیمونم میکنن با شک و دودلی میپرسم..

_میدونستی؟

 

 

 

انگشت اشاره اش رو روی لب پایینم میزاره و فشار میده.

_از همون اول.. یادت رفته تو آشپزخونه دوربین داره؟..

با همون فشار و متعجب لب میجونبونم..

_پس.. پس چرا خوردیش؟

ابرویی بالا میده و گوشه لبش بالا میره.

_نخوردم…

 

حالا چشم های گشاد و نیم خیز شدنی که دست خودم نیست اما با سنگینی تنش یادآوری میکنه هنوز غالب به جسممه.

_آره بیدار بودم.. کل شب و.. تا الان.. حالا یه جاهاییش از دستم در رفت و چرتی زدم. اما سخت بود زیرم باشی و خواب به چشمم بیاد.

_ کل شب؟.. از اولش!

 

زمزمه نامفهوم و ناباورم دل خودمم میسوزونه..

_تنبیهی برات بود.. اما خوش خوشانت نشه.. اگر یه بار دیگه همچین حرکتی ازت سر بزنه به خودم سختی نمیدم تا حتی ثانیه ای قید این تن بکرو زیرم بزنم و تا صبح ازش کام نگیرم تا درس عبرتی برات بشه.

 

اینبار میزنم به سیم آخر و انگار منتظر همچین طوفانی بود و اونقدری از اخلاقم دستش اومده که با خنده ای بلند اجازه میده با حرکتی جاهامون و عوض بشه و حالا من سوار این غول بی شاخ و دُمم.

_تمام شب زیرت له شدم.. اگه دلم واست نسوخته بود و ولت میکردم رو زمین، تا صبح به ریش من نمیخندیدی..

 

چقدر نامرد بود این بشر..! سعی در مهار کردن دست های بی مهابای من از ضرباتی که به سرو سینش میزنم داره و انقدر کفری ام که متوجه نیستم روی تخت و شکم مردی نشستم که کوچکترین فرصت و دست آویز و برای رسیدن هدفش و از دست نمیده.

 

دو دستش و دور کمرم قلاب میکنه و به آنی جاش باهام عوض میشه و روم سواره و داره باهام کشتی میگیره؟!

از اون بدتر خنده های لامصبش که روی روح و روانمه..

_خیلی بیشعوووری… تمام شب روی من پهن شدی نگفتی دختره ی بدبخت چه حالی داره..

عجب آدم کینه ای تو.. حقشه هر روز تو غذات مسهل بریزم بالا و پایینت یکی شه سه روزه کل هیکلت به فنا بره تا دیگه…

 

خفه میشم.. یا بهتر بگم خفم میکنه.. چنان با ملایمت و آرامش لب به لبم میزاره و میبوسه که از حس زیبایی که با اوج خواستنش به لب هام تزریق میکنه کپ میکنم.

دست هاش با همون نوازش و ملایمت روی موهام مانور میدن و میخواد دیوونم کنه؟!

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.6 / 5. شمارش آرا 88

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
camellia
5 ماه قبل

بعد از صد و نودو هههههههفت پارت…چقدر زیاده روی آخه😏خداییش تا این چند وقت پیش پارتا هم هر چند بیشتر در جا زدن بود,ولی طولانی بودن اگه از,حق نگزریم🤗

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x