رمان هیلیر

رمان هیلیر پارت ۸۱

۱ دیدگاه
    دستش نشست روی موهام و بی حواس یه طره او پیچید دور انگشتش و لب زد:   – من دلم نمی اومد مدیا حتی یه آخ بگه! دلم…
رمان هیلیر

رمان هیلیر پارت ۸۰

۲ دیدگاه
      نگاه تحقیر آمیزی بهم انداخت و گفت:   – این دیگه مشکل من نیست!   آهی کشیدم و گفتم:   – کسی که به اون زیبایی پیانو…
رمان هیلیر

رمان هیلیر پارت ۷۹

بدون دیدگاه
        کاش م دونستم قراره به این زودی بمیرم! کاش می دونستم این جا پایان زندگیمه! حداقل یه بار می تونستم رویین رو به زور ببوسم! خیلی…
رمان هیلیر

رمان هیلیر پارت ۷۸

۲ دیدگاه
      چشمامو بستم و هم زمان که صدای قشنگ و پر قدرت قلبش رو گوش می دادم لب زدم:   – هیششش! صدامونو میشنون. فقط موهامو نوازش کن……
رمان هیلیر

رمان هیلیر پارت۷۷

۱ دیدگاه
      لب زدم:   – دستتو بکن توی موهام.   نیشخندی زد و گفت:   – خوشت اومده انگار.   بی اون که بخوام بهانه بیارم گفتم:  …
رمان هیلیر

رمان هیلیر پارت ۷۶

۲ دیدگاه
      با صدایی که خودمم به زور میشنیدم پچ پچ وار گفتم:   – پیدامون میکننن … مطمئنم! تو رو می کشن و بعد چون من شاهد قتل…
رمان هیلیر

رمان هیلیر پارت ۷۵

۲ دیدگاه
      دستشو گرفتم و کشیدم و گفتم:   – باید… بریم… تورو…خدا…   دستمو کشید و عصبی گفت:   – چه مرگته؟   با استرس به جاده پشت…
رمان هیلیر

رمان هیلیر پارت ۷۴

۱ دیدگاه
      رویین اصلا به تو به اون دید نگاه نمی کنه، اصلا بهت حس نداره بعد تو تو فکر هورنی بودن خودت و سرد بودن اون هستی؟  …
رمان هیلیر

رمان هیلیر پارت۷۳

بدون دیدگاه
      پرسیدم:   – چرا نمی فهممت؟   سر تکون داد و غمگین گفت:   – جعبه مداد رنگی من از سفیده تا سیاه. باکس مداد رنگی من…
رمان هیلیر

رمان هیلیر پارت ۷۲

بدون دیدگاه
        برای خودمم عجیب بود تا این حد دوست داشتن یه نفر… هم دوستش داشتم و هم تموم وجودش پر از راز بود برام. تموم دنیاش پر…
رمان هیلیر

رمان هیلیر پارت۷۱

۴ دیدگاه
    سری تکون داد و گفت:   – طعم حماقت میده این ماکارونی! طعم آرامش قبل از طوفان! طعم بی خیالی قبل از اتفاق افتادن یه فاجعه..   مشخص…
رمان هیلیر

رمان هیلیر پارت ۷۰

۶ دیدگاه
      نفس خشمگینی کشید، دستاشو مشت کرد و چهره اش کبود شد. هر آن احتمال دادم منفجر شه ولی دست آخر نفس عمیقی کشید و لب زد:  …
رمان هیلیر

رمان هیلیر پارت ۶۹

۱ دیدگاه
      دفترو برداشتم، چسبوندمش به سینم و پرسیدم :   – فکر کردی رو پیشنهادم؟ الان دوستیم؟   اخم کرد و گفت:   – نه!   خنده شادی…
رمان هیلیر

رمان هیلیر پارت ۶۸

۲ دیدگاه
    انگشت شستشو کشید روی گونم و مبهوت گفت:   – الان چی صدا زدی منو؟   هیچی نگفتم. فقط نگاهش کردم. اما چهره دلیار یه طور عجیبی بود!…
رمان هیلیر

رمان هیلیر پارت ۶۷

۴ دیدگاه
        همین جیغ باعث شد مرال فورا پا بذاره به فرار و از دیدرسم خارج بشه.   برگشتم سمت کسی که جیغ زده بود و گفتم:  …