رمان هیلیر

رمان هیلیر پارت ۸۶

۲ دیدگاه
      خودمو بهش رسوندم و سریع درشو باز کردم و رفتم تو.   شروع کردم به گشتن. توی سالن اصلی و آشپزخونه که نبود. سرویسای پایین رو هم…
رمان هیلیر

رمان هیلیر پارت۸۵

بدون دیدگاه
      دلیار از دو روز پیش که دیدمش دیگه سراغم نیومده بود! من نرفته بودم اون جا و اونم هیچ خبری نگرفته بود ازم و اصلا نمیدونستم الان…
رمان هیلیر

رمان هیلیر پارت۸۴

۲ دیدگاه
        حس غریبی داشتم، از جا بلند شدم. هر چیزی که بود می دونستم دلم نمیخواد دوباره با دلیار رو به رو بشم. حداقل امروز رو…  …
رمان هیلیر

رمان هیلیر پارت ۸۳

۱ دیدگاه
      سرشو برگردوند و گفت:   – متاسفانه کسی که دنیاتو این قدر رنگی کرده خودش کور رنگی داره!   سرمو گذاشتم روی سینه اش و لب زدم:…
رمان هیلیر

رمان هیلیر پارت ۸۲

۲ دیدگاه
        موهاشو آروم دادم پشت گوشش و گفتم:   – ولی عشق خیلی قشنگه!   لب زد:   – دیگه حتی بهش باور هم ندارم. اسمش که…
رمان هیلیر

رمان هیلیر پارت ۸۱

۱ دیدگاه
    دستش نشست روی موهام و بی حواس یه طره او پیچید دور انگشتش و لب زد:   – من دلم نمی اومد مدیا حتی یه آخ بگه! دلم…
رمان هیلیر

رمان هیلیر پارت ۸۰

۲ دیدگاه
      نگاه تحقیر آمیزی بهم انداخت و گفت:   – این دیگه مشکل من نیست!   آهی کشیدم و گفتم:   – کسی که به اون زیبایی پیانو…
رمان هیلیر

رمان هیلیر پارت ۷۹

بدون دیدگاه
        کاش م دونستم قراره به این زودی بمیرم! کاش می دونستم این جا پایان زندگیمه! حداقل یه بار می تونستم رویین رو به زور ببوسم! خیلی…
رمان هیلیر

رمان هیلیر پارت ۷۸

۲ دیدگاه
      چشمامو بستم و هم زمان که صدای قشنگ و پر قدرت قلبش رو گوش می دادم لب زدم:   – هیششش! صدامونو میشنون. فقط موهامو نوازش کن……
رمان هیلیر

رمان هیلیر پارت۷۷

۱ دیدگاه
      لب زدم:   – دستتو بکن توی موهام.   نیشخندی زد و گفت:   – خوشت اومده انگار.   بی اون که بخوام بهانه بیارم گفتم:  …
رمان هیلیر

رمان هیلیر پارت ۷۶

۲ دیدگاه
      با صدایی که خودمم به زور میشنیدم پچ پچ وار گفتم:   – پیدامون میکننن … مطمئنم! تو رو می کشن و بعد چون من شاهد قتل…
رمان هیلیر

رمان هیلیر پارت ۷۵

۲ دیدگاه
      دستشو گرفتم و کشیدم و گفتم:   – باید… بریم… تورو…خدا…   دستمو کشید و عصبی گفت:   – چه مرگته؟   با استرس به جاده پشت…
رمان هیلیر

رمان هیلیر پارت ۷۴

۱ دیدگاه
      رویین اصلا به تو به اون دید نگاه نمی کنه، اصلا بهت حس نداره بعد تو تو فکر هورنی بودن خودت و سرد بودن اون هستی؟  …
رمان هیلیر

رمان هیلیر پارت۷۳

بدون دیدگاه
      پرسیدم:   – چرا نمی فهممت؟   سر تکون داد و غمگین گفت:   – جعبه مداد رنگی من از سفیده تا سیاه. باکس مداد رنگی من…
رمان هیلیر

رمان هیلیر پارت ۷۲

بدون دیدگاه
        برای خودمم عجیب بود تا این حد دوست داشتن یه نفر… هم دوستش داشتم و هم تموم وجودش پر از راز بود برام. تموم دنیاش پر…