خلاصه رمان:   خلاصه : آبنبات هل‌دار یه داستان طنز از زبون یک پسربچه به اسم‌محسن که بجنوردیه و برادرش به جبهه میره و اسیر میشه. محسن راوی داستانه و…

    .خلاصه : داستان درباره ی یک خانواده ثروتمنده که بیشتر اعضای اون کنار هم زندگی میکنن . طی اتفاقاتی یکی از شخصیت های داستان “گندم” میفهمه که بچه…

    خلاصه رمان : شاید رویا…رویایی که باید به واقعیت می پیوست.‌‌…دیگر هیچ از دنیا نمی خواست…همین…!همین که یک دستش توی حلقه ی موهای او باشدو یک دستش دور…

خلاصه رمان   قصه عشق دختری ثروتمندبه پسر نجار از طبقه پایین… این کتاب در واقع همان داستان بامداد خمار است با این تفاوت که داستان از زبان رحیم (شخصیت…

خلاصه رمان: شاداب ترم سه مهندسی عمران دانشگاه تهران درس می خونه ..با وضعیت مالی خانوادگی بسیار ضعیف…که برای کمک به مادرش در مخارج خونه احتیاج به یه کار نیمه…

  خلاصه رمان:   من آرام هستم، یه دختر شانزده ساله تخص و افسرده! من مثل دخترهای دیگه زندگی رویایی و باشکوهی ندارم، زندگی من ختم میشه به یه هندزفری،…

  خلاصه رمان:   سپهر دکتر جوان و جذابی با کوله باری از تجربه و غصه ی مرموزی که تو چهره اش داره به اصرار دوستش سیاوش به ایران برمیگرده…

  خلاصه رمان:   آرش رادمنش دکتری دختر باز که این بار دلش داشتن دختر ساده و معتقدی را میخواست که پرستاره و هیچ وقت به او روی خوش نشون…

  خلاصه رمان : داستان درمورد سرگذشت یه دختر مثبت و آرومی به اسم پرواست که یه نامزد مذهبی به اسم سعید داره پروا توی یه سوپر مارکت کار میکنه…

  خلاصه رمان: عشقی از جنس خون! روایت پسری به نام سیاوش، که با امضای یه قرارداد، ناخواسته وارد یه فرقه‌ی دارک و ممنوعه میشه و اونجا دختر یهودی که…

خلاصه رمان:     آریانا دختر امروزی که از طرف دانشگاه به دیدن یک مجموعه تاریخی میره و اونجا با لمس گردنبندی عتیقه به گذشته و ۲۵۰۰ سال قبل سفر…

خلاصه رمان:     پرند زندگی خوبی داره ، کنار پدرش خیلی شاد زندگی میکنه ، تا اینکه پدر عزیزش فوت میکنه ، بعد از مرگ پدرش برای دادن سرپناهی…

خلاصه رمان:   شیرین دختری که اسیر دست پدری زورگو که جز حرف خودش , حرف کسی رو قبول نداره. شیرین رو مجبور به ازدواج با کسی میکنه که هیچ…

خلاصه رمان :     داستان درباره ی پسری به اسم فرهاده که پس از هشت سال به کشور بر میگرده و توی کارخونه ی پدرش مشغول به کار میشه…

  خلاصه رمان؛       با سر و صداهایی که یهو اومد برگشتم عقب. خودش بود…. بالاخره افتخار داد و اومد بیرون. دخترایی که تا الان برای دیدنش صبر…