رمان خان پارت 109

رمان خان پارت 109

۲۴ دیدگاه
  🌸 من عصبانی بودم اونقدر عصبانی که اگه کارد می‌زدی خونم در نمیومد کلافه بودم اما سعی میکردم به روی خودم نیارم که روش باز نشه اما مجبور بشه…
رمان خان پارت 108

رمان خان پارت 108

۱ دیدگاه
  🌸گلناز خیلی ناراحت بودم نگاهش کردم و گفتم گلناز: این زنه… همین خانوم دکتر… این… این شوهرش مرده… نازگل: خب خدابیامرزه… چیکار کنیم… من نمی‌فهمم به ما چه تو…
رمان خان پارت 107

رمان خان پارت 107

۱ دیدگاه
  🌸گلناز دکتر شیرین رفت پیش خواهرم و من اونجا پا رو پا انداختم و با دقت این طرف و اون طرف رو نگاه میکردم که رد و نشونی از…
رمان خان پارت 106

رمان خان پارت 106

بدون دیدگاه
  🌸گلناز گلناز: مامان… آخ مامان… آخه چرا… چرا این دختر عاقل نمیشه الکی الکی داره زندگیشو‌از هم می‌پاشه… خب ببین شوهرش آدم خوبی از آب در اومده اما اون…
رمان خان پارت 105

رمان خان پارت 105

بدون دیدگاه
  🌸گلناز مامان گریه رو قطع کرد و با دلخوری گفت مامان: دخترم تو اونقدری که برای همه وقت میزارین برای دل خواهر خودت وقت نمیزاری میدونم داغداری دلت سوخته…
رمان خان پارت 104

رمان خان پارت 104

۳ دیدگاه
  🌸گلناز امیر رفته بود و منم دیگه طاقت توی اون خونه موندن رو نداشتم تنها کسی که یه درد بزرگ مثل اینکه چشیده باشه کسی که مرگ عزیزانش رو…
رمان خان پارت 103

رمان خان پارت 103

۳ دیدگاه
🌸گلناز وقتی رفتم دم در دیدم امیر داره خانوم رو راهنمایی میکنه عجب دکتر ایشون بود نمیدونستم دکترخانم هرچند باید حرف میزدم دکتر زنان خوب خانوم دیگه اما خوب از…
رمان خان پارت 102

رمان خان پارت 102

بدون دیدگاه
🌸گلناز بهت زده بهش نگاه کردم و با ما امیدی سرم رو تکون دادم و گفتم گلناز: تو رو خدا نگران نباش… با هم حلش میکنیم… جواب مثبت بود… اما……
رمان خان پارت 101

رمان خان پارت 101

۳ دیدگاه
  وقتی با هم بدو بدو میرفتن من با ذوق به فائزه گفتم گلناز: هیچ فرقی بین تمنا و گندم نمیزاره… من برای همین عاشقشم… برای همین اصرار دارم تمنا…
رمان خان پارت 100

رمان خان پارت 100

۳ دیدگاه
  دل تو دلم نبود امیر رفت و برگشت و با عصبانیت گفت امیر: به خدا که این مراسم رو بیخودی گرفتیم این فامیلای فائزه هم بدجورن بابا یکیشون ظاهراً…
رمان خان پارت 99

رمان خان پارت 99

بدون دیدگاه
  🌸گلناز   من به امیر و امیر به من نگاه کردو من شونه ای بالا انداختم که خودت میدونی اصلا نمیتونستم چیزی بگم یا بخوام برای فائزه چیزی تعریف…
رمان خان پارت 98

رمان خان پارت 98

۲ دیدگاه
  🌸گلناز گل ناز : خدایا این حرفا رو از کجا در میاری فائزه مرده به این خوبی مامان تو یه چیزی بگو که آقا جواد و دیدی به نظرم…
رمان خان پارت 97

رمان خان پارت 97

۱ دیدگاه
  بعد از کلی حرف زدن امیر رو قانع کرده بودم از فردا قرار بود کارمون دربیاد امیر باید میرفت دنبال مشورت کردن با دکترهای دیگه تا ببینیم سرنوشت این…
رمان خان پارت 96

رمان خان پارت 96

۱ دیدگاه
  🌸گلناز اجازه نمی داد در رو ببندم هرچی تلاش میکردم بیشتر مانع نشد سر آخر در رو ول کردم و چند قدم به عقب پرت شدم افراد اومد داخل…
رمان خان پارت 95

رمان خان پارت 95

۴ دیدگاه
  🌸گلناز باهاش حرف زدم جونم براش در می‌رفت از دیدنم خوشحال بود هرچی من می‌گفتم می‌خندید تمنا: خاله تو میخوای بری؟ منو با خودت می‌بری.‌..‌ من هرچی به بابام…