* * * * _ الان واسه چی ما رو آوردی اینجا؟! … با سوالی که یکی از دخترا شاکی ازم پرسید ، برگشتم و بهشون خیره شدم … همهمه…

… دو روز بعد …   && آلیس &&   نفس عمیقی کشیدم و به خودم توی آینه خیره شدم … حسابی خفن شدم ، لبخند ریزی زدم … الان…

دست به سینه شدم ، به دیوار تکیه دادم و سوالی بهش خیره شدم که سرشو انداخت پایین … همونطور که داشت با انگشتاش بازی می‌کرد، لب زد : _…

&& سارا && خسته از بحث کردن بیخودی با ایلیاد ، به سمت طبقه ی بالا قدم برداشتم … به اتاقم که رسیدم ، به آرومی دستگیره ی در رو…

در رو کنار زدم و از عمارت خارج شدم … بدون توجه به هیچ چیز و هیچ کس به سمت زیر زمین پا تند کردم ،‌ دستگیره رو پایین کشیدم…

&& آلیس && آب دهنمو آروم قورت دادم … ایلیاد دست به سینه و ساکت بهِم خیره شده بود و ازم چشم بر نمی داشت …! نفس عمیقی کشیدم که…

* * * * لبخندی زدم و گفتم : + برو داخل عزیزم … . نفس عمیقی کشید و داخل شد … پشت سرش داخل شدم و در رو بستم…

* * * * && سارا && نفس عمیقی کشیدم و کلید رو توی قفل چرخوندم … در رو کنار زدم ، داخل شدم و بستمش … . از پله…

* * * * به سمت میزش حرکت کرد ، پشتش قرار گرفت و پوشه ای رو از لای پوشه های روی میزش بیرون کشید … همونطور که برگه های…

کلافه پوفی کشیدم و نگاهمو به آلیس دوختم … کنارم ساکت نشسته بود ، سرشو انداخته بود پایین و چیزی نمیگفت … از اول پارتی تا حالا که حدود نیم…

تازه از استخر بیرون اومده بودم و داشتم گره کمری حولمو سفت میکردم ، که همون لحظه گوشیم شروع کرد به زنگ خوردن … . کلافه سرمو بلند کردم و…

با اعصابی داغون داشتم دور اتاق قدم بر میداشتم و توی فکر بودم … لعنت … لعنت به آلیس که با این گند کاریاش خواب و خوراک واسم نزاشته !…

♡ به نام خداوند وجد و سرور پدید آور عشق و احساس و شور ♡ 💕 رمان عشق موازی 💕 … ‌فصل دوم رمان مال من باش … #پارت_۱ ✍💝…