رمان مال من باش پارت 13

۱۶ دیدگاه
با سردرد بدی از خواب پریدم … سرم داشت منفجر می شد! دستمو به سرم گرفتم و نگاهی به دورووَرم انداختم … توی اتاقی که دفعه ی اول افشین منو…

رمان مال من باش پارت 12

۲ دیدگاه
همینطور ساکت داشتم نگاش می کردم که از جاش بلند شد و به سمتم اومد … خدای من !…. نباید قضاوتش می کردم… منی که از قضاوت شدن متنفرم !!…

رمان مال من باش پارت 11

۵ دیدگاه
چند لحظه همینطور با بهت سرجام ایستاده بودم…. وقتی به خودم اومدم که ، افشین در یه اتاقی رو باز کرده بود و داشت داخل میشد… پا تند کردم سمتش…

رمان مال من باش پارت 10

۳ دیدگاه
اب دهنمو قورت دادم و روی آیکون وصل تماس کلیک کردم … گوشی رو گرفتم سمت گوشم که بعد چند لحظه صدای نگران زن عمو توی گوشم پیچید _ الو……

رمان مال من باش پارت 9

۱۸ دیدگاه
پوزخندی زدم و دست به سینه لب زدم : + نه اتفاقا اونی که داره شورِش رو در میاره تویی نه من ! تویی که فقط بلدی آدمو تحقیر کنی….…

رمان مال من باش پارت ۸

۵ دیدگاه
&& افشین && بعد از کلی جرو بحث با سارا از اتاق زدم بیرون… نمیدونم چطور تونستم اون حرفارو بهش بزنم؟! منی که با تموم وجودم میخوامش  … منی که…

رمان مال من باش پارت ۷

۱۰ دیدگاه
&& ایلیاد && مشتمو محکم روی میز کوبوندم و با عصبانیت روبه هرمان لب زدم : + ای دست و پا چلفتیِ ابله… از اولم نباید روت حساب وا میکردم…

رمان مال من باش پارت ۶

۹ دیدگاه
نگاهی به روبه روم انداختم … …هتل ریتز … من قراره یه مدت توی این هتل بمونم و بعد اگه افرادِ بابا ، تونستن خونه ای واسم گیر بیارن ،…

رمان مال من باش پارت ۵

۷ دیدگاه
چند سال بعد … روی مبل نشستم و به مامان بزرگ خیره شدم… نمیدونم چی کارم داره که ازم خواسته بیام اتاقش… شونه ای بالا انداختم ، که شروع کرد…

رمان مال من باش پارت ۴

۲ دیدگاه
&&افشین&& نفس عمیقی کشیدم و بعد کمی مکث چند تقه به در اتاق عمو سیروس کوبیدم … ، با گرفتن اجازه وارد اتاق شدم ، عمو تو بالکن ایستاده بود…

رمان مال من باش پارت ۳

۲ دیدگاه
&&سیروس&& من سیروسم … کسی که یه قاچاقچیه بزرگه … کسی که کارش زورگوییه و مثل پادشاه ها زندگی میکنه … وقتی خیییلی کوچیک بودم .. اومممم ، تقریبا ۴…

رمان مال من باش پارت دو

۴ دیدگاه
نیم نگاهی به افشین انداختم که با اخم ریزی خیره ی حرکاتم بود … نفسم رو با فشار فرستادم بیرون و بلند شدم … خواستم به طرف اتاقم برم که…