رمان الهه ماه پارت 662 سال پیشبدون دیدگاه سام با حالی خراب و چشمانی خمار دستانش را روی نرده ها تکیه داده بود و به سختی روی پا ایستاده بود: _تمومش کنید این مسخره بازی و..…
رمان الهه ماه پارت 652 سال پیشبدون دیدگاه یاسین سکوت میکند.. هیچ حرفی برای گفتن نداشت .. بهتر میدید اول با خودش کنار بیاید.. _تنهاش نذار..بمون تا باران بیاد.. دیگر منتظر جوابی از سمت یاسین نمی ماند…
رمان الهه ماه پارت 642 سال پیشبدون دیدگاه یاسین که متوجه پریشان حالی اش میشود عمداً زمزمه میکند: _اون مرد.. سپهر.. به نظرت چه نسبتی میتونه با ماهک داشته باشه..؟ سوالی که تا آن لحظه هزار بار…
رمان الهه ماه پارت 632 سال پیشبدون دیدگاه مستقیم خود را سمت سرویس انتهای راهرو میکشاند و با باز کردن در بدون آنکه سرش را بالا بگیرد خواست با کله داخل شود که صدای فریاد مهرداد را…
رمان الهه ماه پارت 622 سال پیشبدون دیدگاه مستقیم سراغ کابینت ها میرود تا شاید بتواند دارویی پیدا کند و از آن سر درد لعنتی اش نجات یابد اما هرچه بیشتر میگشت کم تر چیزی پیدا میکرد…
رمان الهه ماه پارت 612 سال پیشبدون دیدگاه میثم دستپاچه و هیجان زده قبل از آنکه سام بخواهد از تصمیمش برگردد گیتار را در دستانش قرار میدهد.. _بابا ایول داری به مولا… همگی به اتفاق دورش حلقه…
رمان الهه ماه پارت 602 سال پیشبدون دیدگاه چشمان ماهک خیره به دهانش خشک میشود.. می ایستد.. _ ما میریم بیرون توهم لباسات و عوض کن و زوتر بیا .. نگران سام نباش هرکجا باشه الانا پیداش…
رمان الهه ماه پارت 592 سال پیشبدون دیدگاه _دستتو بیار جلو .. ماهک با مکث و تردید دستش را بالا میگیرد.. مضطرب بود… میترسید حیوان به او مانند صاحبش روی خوش نشان ندهد.. دستش را کمی…
رمان الهه ماه پارت 582 سال پیشبدون دیدگاه نگاه جدی سام روی چشمان سردرگم دخترک مینشیند .. در حالی که با ریزبینی چهره اش را میکاوید با جدیت تمام لب میزند: _ قهوه ات سرد شد ..…
رمان الهه ماه پارت 572 سال پیشبدون دیدگاه باران شدت گرفته بود.. سام ماهک را به سمت ماشین هدایت میکند… ترسش از آن بود که زیر بارش باران حالش بدتر شود.. رهگذرها از ترس باران و…
رمان الهه ماه پارت 562 سال پیشبدون دیدگاه مرد با حالتی درهم فرو ریخته از پشت میز برمیخیزد .. شخصی که کنارش بود به نشانه ی همدردی شانه اش را میفشارد.. هر دو نفر نیم رخشان به…
رمان الهه ماه پارت 552 سال پیشبدون دیدگاه حس گرمی دستانش روی دست ظریفش برایش خارج از حد تحمل بود که با قلبی تپنده و بی قرار از فاصله ی کمی که داشتند شتاب زده دسته…
رمان الهه ماه پارت 542 سال پیشبدون دیدگاه _به همین سادگی ..؟ یعنی یه روز مونده به امتحان سوالا رو جابه جا کردی..؟ سام با اخم حواسش را به مسیر پیش رو میدهد .. چندان هم…
رمان الهه ماه پارت 532 سال پیشبدون دیدگاه سام خواست عقب گرد کند که پیش از آن برمیگردد و نیم نگاهی به برگه ی ماهک می اندازد.. سوالات حل نشده را از نظر میگذراند.. میدانست جواب اکثرشان…
رمان الهه ماه پارت 522 سال پیشبدون دیدگاه با شنیدن صدایش دانشجو ها به آنی از روی برگه ها سر بالا آورده و ذوق زده به استادشان که در راس کلاس ایستاده بود نگاه میکنند .. ذوق…