رمان خانم معلم پارت۳1 سال پیش۴ دیدگاه انگار از قبل همه چیز آماده شده و شیخ هم با دفتر و دستک آماده جاری کردن خطبه بود. کنار مردی نشستم که میخواست بختم و…
رمان خانم معلم پارت ۲1 سال پیش۴ دیدگاه بابا که با عجله از پله ها بالا رفت و خودش و به فرزاد رسوند ارباب من رو یه گوشه کشید و گفت: -خب؟ میشنوم؟…
رمان خانم معلم پارت11 سال پیش۵ دیدگاه طناب دار و که دور گردن فرزاد انداختن دستم و دور گردنم فشار دادم. احساس خفگی میکردم. هق هق مردونه حاجی بابا اونم وقتی که…