رمان انرمال

رمان رسم دل پارت ۸۰ 4 (19)

بدون دیدگاه
        مکثی کرد صدای نفس‌هاشو خوب می‌شنیدم بعد از چند لحظه گفت:   -می‌خواستم بگم جزوه‌هاتون رو از چاپ و تکثیر گرفتم و دادم به دوستتون. راستش…
رمان انرمال

رمان رسم دل پارت ۷۷ 3.8 (19)

۲ دیدگاه
          بعد از چند دقیقه سکوت بینشون حاکم شده بود و جز صدای سشوار صدایی شنیده نمی‌شد. سارا روی تخت دراز کشیده بود و مشغول خوندن…
رمان انرمال

رمان رسم دل پارت ۷۴ 3.8 (15)

بدون دیدگاه
      آهی کشیدم و نفسم رو بیرون دادم. شام امشب بهم چشمک‌ می‌زد باید کمتر فکر و خیال می‌کردم و بیشتر به خودم می‌رسیدم. سارا راست می‌گفت برای…
رمان انرمال

رمان رسم دل پارت ۷۳ 3.6 (19)

بدون دیدگاه
      با هق هق توی بغلش گفتم:   -سارا جون من خیلی می‌ترسم. تمام وجودم رو استرس گرفته. نمی‌دونم چه بلایی داره سر خودم و زندگیم میاد. انگار…
رمان انرمال

رمان رسم دل پارت ۷۰ 4 (18)

بدون دیدگاه
    مهشید پشت چشمی نازک کرد و آروم گفت:   -معلومه که می‌شینم. حسود خانم خودتم اگه می‌تونستی بشینی بدت نمی‌اومد الان جای من باشی.   محلش نذاشتم و…

رمان رسم دل پارت ۶۸ 4.1 (13)

بدون دیدگاه
      با تعریف کردن خاطره‌ای از یکی از سفرهای کاریش داشتیم می‌خندیدم که یهو صدای آشنایی از پشت سرم شنیدم.   -چه خبرته داداش باز دو تا دختر…
رمان انرمال

رمان رسم دل پارت ۶۷ 3.9 (9)

بدون دیدگاه
        با شنیدن کلمه‌ی صاحب کار حسابی صورتش قرمز شد و دود از کله‌اش بلند شد. با حرص از لای دندون‌هاش غرید:   -من خودم اینجا اختیار…

رمان رسم دل پارت ۶۶ 4.2 (11)

۲ دیدگاه
    -الو بله؟ بفرمایید؟   از پشت بهش زدم و گفتم:   -بی خیال سایز بابا می‌خوام فقط باد این دختره‌ی از خود راضی رو بخوابونم. الان یه بلایی…