رمان انرمال

رمان رسم دل پارت ۱۰۹ 4 (16)

بدون دیدگاه
  پریسا پشت چشمی نازک کرد و از این که یه جای کار خواهر و عروسشون می‌لنگید به فکر فرو رفت. خیلی دلش می‌خواست سر از کارشون در بیاره. کلی…
رمان انرمال

رمان رسم دل پارت ۱۰۳ 3.8 (16)

بدون دیدگاه
  تا جمله‌ام تموم شد مهشید سیخونکی بهم زد و آروم گفت:   -چرا جمع می‌بندی من که نمی‌خوام پیاده بشم. کلی تا خوابگاه راه دارم هنوز.   گوشه‌ی پالتوش…
رمان انرمال

رمان رسم دل پارت ۹۸ 4.2 (15)

بدون دیدگاه
    مهشید ابرویی بالا انداخت و با لبخند شیطنت آمیزی گفت:   -عه طرفداری هم کرده ازت؟ عین کوه پشتت وایستاده؟ عجب بابا عجب چه مرد خیر خواهی! اون…
رمان انرمال

رسم دل پارت ۹۷ 4.5 (13)

بدون دیدگاه
  شیدا که ذوق بچگانه‌ی کیاوش رو دید. خنده‌ای کرد و گفت:   -بله معلومه که بلدم. تقریبا تمام کیک و شیرینی‌ها رو درست کردنشون رو بلدم.   کیاوش ابرویی…