رمان شوکا پارت ۲۳ 4.3 (181)3 ماه پیش۱ دیدگاه جانش به لب آمده و تنش از ناراحتی به عرق نشسته بود. ای کاش پدرش زنده بود، ای کاش… سر پایین انداخت و شرمزده لب زد. – بگید…
رمان شوکا پارت ۲۲ 4.3 (162)3 ماه پیش۲ دیدگاه میان حرفش پرید و توپید. – پتو نداشت که نداشت، نمیمرد که… انگار تازه سرِ بی روسری آهو را دید که چنگ بر گونه زد. –…
رمان شوکا پارت ۲۱ 4.3 (167)3 ماه پیش۳ دیدگاه خاتون بهتزده بشقاب میوه را روی میز گذاشت. – بچهم یاسر خوبه اینجا نیست بشنوه این حرفهارو! چی درموردش فکر کردید که اینطوری میگید؟ حالا خوبه اون…
رمان شوکا پارت ۲۰ 4.4 (158)3 ماه پیش۴ دیدگاه آه سردی کشید و سینی غذا را جلوتر آورد. طعم مطبوع غذا تازه داشت رنگ به رخ سفیدش میداد که زود کنار کشید. در حد دوسه قاشق برای…
رمان شوکا پارت ۱۹ 4.2 (151)3 ماه پیش۱ دیدگاه ن چشمهای مرد از تعجب درشت شد. او اصلاً به خاطر اینکه مبادا آهو چیزی بشنود، صدا بالا نمیبرد! – من غلط کنم صدام رو برای شما بالا ببرم!…
رمان شوکا پارت ۱۸ 4.3 (122)3 ماه پیش۱ دیدگاه لبش را زیر دندان گزید و قاشق را در دست فشرد. اگر آهو این حرفها را میشنید چه؟ دلش از لحن تحقیرآمیز مادرش گرفت. قبلاً از این اخلاقها…
رمان شوکا پارت ۱۷ 4.2 (139)3 ماه پیش۱ دیدگاه آهو تکیهاش را به دیوار داد و از فکرهایی که مادر یاسین درموردش میکرد، با غم پلک روی هم فشرد، همین یک قلم را کم داشت. به عنوان…
رمان شوکا پارت ۱۶ 4.2 (141)3 ماه پیش۱ دیدگاه با تعجب پرسید. – اینجا دیگه کجاست؟ کجا پیاده شم؟ از آینه نگاهی گذرا به او انداخت. حق داشت تعجب کند ولی زیاد حال…
رمان شوکا پارت ۱۵ 4.3 (142)3 ماه پیش۲ دیدگاه با تعجب به خودش اشاره کرد. – با من هستین؟ پرستار نگاه چپکی به او کرد و تشر زد. – مرد دیگهای مگه تو این اتاق هست؟…
رمان شوکا پارت ۱۴ 4.2 (417)3 ماه پیش۱۵ دیدگاه اشک از گوشههای پلکش جاری و داخل گوشهایش رفت. زخمهای تازهی صورتش از شوری اشک به گزگز افتاد و او فقط لب گزید. کاش میشد صورتش را…
رمان شوکا پارت ۱۳ 4.3 (156)3 ماه پیش۱ دیدگاه درمانده دستی به صورتش کشید. باید بغلش میکرد؟ از همان وضعیتهایی بود که اعتقادش وادارش میکرد دعا کند چنین موقعیتی برای دشمنش هم رقم نخورد! عصبی…
رمان شوکا پارت ۱۲ 4.3 (146)3 ماه پیش۱ دیدگاه قطره اشک از گونهاش سر خورد و او تکخندی از آن روزها زد. با سبیلهایی که مختص به نوجوانی بود، رژ قرمزرنگ روی لب میکشید و احساس…
رمان شوکا پارت ۱۱ 4.3 (135)3 ماه پیش۳ دیدگاه نزدیک رفت. – آقا پسر دوتا از این ماهیها رو میدی به من؟ – چشم کدوماشو بدم؟ سه دُم باشه؟ قرمز یکدست یا خالخالی؟ تکخندی…
رمان شوکا پارت ۱۰ 4.3 (134)3 ماه پیشبدون دیدگاه آهو که از این همه جدیت مرد جا خورده بود، لب پایینش را به دندان کشید و زیرچشمی نگاهش کرد. چرا انتظار داشت مثل دو بار برخورد…
رمان شوکا پارت ۹ 4.3 (150)3 ماه پیشبدون دیدگاه گیج و منگ به رقمی که پشت هم روی صفحه به نمایش درآمده بود نگاه کرد و با شک پلک زد. مطمئن بود هیچ کسی…