خندیدم و سرمو تکون دادم و تعظیمی کردم و گفتم:از آشناییتون خوشبختم پرنسس لیلا! دستشو جلو اورد دستشو گرفتم و نزدیک تر شدم .با کفشای خدا میدونست چند سانتیش که…
-آره من رانندگی میکردم اونوقتا گواهینامه نداشتم -دختره ی دیوونه نترسیدی بزنی زیر کسی!! سرمو انداختم زیر انگار خودش هم از سوالش پشیمون شده بود چون بدون اینکه منتظر بمونه…
کیان –خستمه نمیتونم!! -اتافقا واسه همین میگم خستگی هم در میره بریم دیگه!! با خنده گفت:بریم حالا که انقدر اصرار داری گرچه مطمئنم یه کاسه ای زیر نیم کاسه ت…
-چشم حتما!قسمت شد زیارتتون شامل حال ما بشه حتما زحمت میدم خدمتتون شبتون خوش خندید و گفت:دست خودت نیست زبونت هرچی زخم بزنه میدونم تو دلت هیچی نیست .الان اینجا…
سرمو عقب کشیدم و پتومسافرتی رو بیشتر به خودم فشردم.نفس عمیقی کشید و رو به دریا کرد. -نمیخوای هیچی از من بدونی؟؟؟؟؟؟اینکه کی م ؟؟؟؟چکاره م؟؟؟چرا کمکت کردم؟؟چرا ولت نمیکنم…
عنوان کتاب:عشق با اعمال شاقه نویسنده:ایکسا.م ژانر : همخونه ای ، عاشقانه ، معمایی مقدمه: یا تــو زیباتر شـدی یا چشام بارونیه ایـن قفس بازه ولـی قلــــب من زندونیه…