رمان گل گازانیا پارت ۱۱۲20 ساعت پیش۱ دیدگاه غزل برایش لیوان آبی از تنگی که روی عسلی بود ریخت و به دستش داد. بهناز بینی بالا کشیده و چند جرعه آب نوشید. –…
رمان گل گازانیا پارت ۱۱۱4 روز پیش۱ دیدگاه صورت غزل سریعا از خجالت قرمز شد و فرید با شیطنت از دخترک فاصله گرفت. غزل لبش را محکم گزید و کمر صاف کرد. بدون نگاه کردن…
رمان گل گازانیا پارت ۱۱۰1 هفته پیشبدون دیدگاه نگاهی به چشمهای غمگین غزل انداخت. – تو آمادگی داری هرجا بری مردم سرشون تو زندگیت باشه؟! غزل فکر میکنی الان توان داری هرجا حاضر بشی چند نفر…
رمان گل گازانیا پارت ۱۰۹2 هفته پیش۱ دیدگاه به محض اینکه خاویر و همسرش را دید، متوجه شد با بقیهی دوستان فرید تفاوت دارند! خبری از لباسهای مارک و صورت عمل کرده نبود! خبری از…
رمان گل گازانیا پارت ۱۰۸2 هفته پیش۱ دیدگاه نفسهای منظم و آرام مرد نشان دهندهی خواب عمیقش بود و نازنین با ناراحتی اشک هایش را زدود. برای قباد حتی مریضی و بد حالیش مهم نبود…
رمان گل گازانیا پارت ۱۰۷3 هفته پیش۲ دیدگاه غزل وقتی ناراحتی مرد را دید، بوسه بر چانهاش زد. – ناراحت نباش… الانم دیر نیست، جبران میکنی عمرم. فرید خواست پاسخ بدهد که صدای…
رمان گل گازانیا پارت ۱۰۶3 هفته پیش۱ دیدگاه غزل بدون حرف سری تکان داد. همینکه در را گشودن، صدای بهناز به گوش رسید که داشت نازنین را صدا میزد. داخل که رفتند، زن…
رمان گل گازانیا پارت ۱۰53 هفته پیش۳ دیدگاه آشفتگی نگاهش فرید را سرخوش کرده و بوسه هایش روی گردن دخترک از سر گرفت. زبانش را روی لالهای گوشش کشید و دستش روی قفل سوتینش که نشست.…
رمان گل گازانیا پارت ۱۰۵4 هفته پیش۱ دیدگاه آشفتگی نگاهش فرید را سرخوش کرده و بوسه هایش روی گردن دخترک از سر گرفت. زبانش را روی لالهای گوشش کشید و دستش روی قفل سوتینش…
رمان گل گازانیا پارت ۱۰۴4 هفته پیشبدون دیدگاه نگاهی به خانه انداخت و با لبخندی عریض شروع کرد پذیرایی بزرگِ خانهاش را قدم زدن. پذیرایی بزرگی که دست راستش آشپزخانه بود و پنجرهی بزرگی…
رمان گل گازانیا پارت۱۰۳1 ماه پیشبدون دیدگاه وقتی که نازنین جوابی نداد، با سر اشاره کرد که راهش را باز کند. دخترک با بغض کنار رفته و فرید درحالی که اتاق…
رمان گل گازانیا پارت ۱۰۲1 ماه پیش۱ دیدگاه ناخودآگاه دخترک بغض کرده و سر پایین انداخت. فرید که هنوز به این توجه های مردم عادت نکرده بود، با لبخندی عریض دوباره سر جایش نشست…
رمان گل گازانیا پارت ۱۰۱1 ماه پیشبدون دیدگاه سعید خان به عصایش تکیه داده و نگاهش را میان صورتشان چرخاند. لبخندی مهربان بر لبانش درخشیده و آرام لب جنباند. – خوش اومدی به خونهت دخترم.…
رمان گل گازانیا پارت ۱۰۰1 ماه پیشبدون دیدگاه با اینکه دستش را دیده بود، حرفی نزد که دخترک معذب نشود. پس از خاموش کردن برق، کنارش دراز کشیده و آغوشش را گشود. – بیا اینجا…
رمان گل گازانیا پارت ۹۹1 ماه پیش۲ دیدگاه سیگاری آتش زده و زیر چشمی به مادرش خیره شد. زن با دقت به فرید نگاه کرد. – مطمئنی هم حامله است و هم دختره حالا؟! گواهی…