رمان مال من باش پارت24 4.5 (12)

۲ دیدگاه
با نفس نفس خم شدم و دستامو گذاشتم روی زانوهام … دیگه توان نداشتم ! همینطور داشتم تند تند نفس می کشیدم که ایلیاد نزدیکم شد و حرصی گفت :…

رمان مال من باش پارت 22 4.3 (15)

۸ دیدگاه
به سراسر سالن نگاهی انداختم … خیلی اینجا عجییب بود! عجیب و ترسناک … ! همینطور مضطرب مشغول بررسی سالن بودم که صدای عصبی ایلیاد رو شنیدم :   _…

رمان مال من باش پارت 19 4.3 (14)

۲ دیدگاه
هنوز چند قدم بیشتر از عمارت لعنتیش فاصله نگرفته بودم که صداش به گوشم رسید :   _ وایسا ، سارا …   سرعت قدمامو بیشتر کردم تا بهم نرسه…

رمان مال من باش پارت 16 4.9 (9)

۷ دیدگاه
با حس دستش روی بالاتنم ، به سرعت چشمامو باز کردم و نگاه عصبیم رو بهش دوختم … لبخندی زد و ابرویی بالا انداخت … دیگه داره شورِشو در میاره…