میشود همان زنی که فقط یکبار دیده بودم؛ همان ببر جذابی که چشمهای درشتش چنان میدرخشند که گویی آینهای در آبهای آبی تکان میخورد: _بیشرف! باید حدس میزدم که…
پناه: دستمال نمدار را روی پیشانی یارا میکشم. هذیان میگوید، خرخر میکند، ناله میزند و من… هیچکاری از دستم ساخته نیست. دکتر گفته بود آب را خوب از ریه…