رمان ترنم پارت آخر

۲۱ دیدگاه
  چرا به من زنگ زده بود قلبم تند میزد انگار وسط یه خرابکاری بزرگ باشی و مچتو گرفته باشن در حالی که من هیچ جرمی نداشتم گوشیمو جواب دادم…

رمان ترنم پارت 64

۳ دیدگاه
  من برای خواستن و نخواستنم نباید به تو جواب بدم پوزخندی زدمو گفتم – به اونجا نمیکشه… خیالت راحت به سمت در رفتم که دوباره گفت – امیر… وایسا…

رمان ترنم پارت 63

۱ دیدگاه
  نیم نگاهی بهش انداختمو گفتم – اگه میدونستی که الان اینجا نبود – از کجا میدونی اونجا که داری میگردی هست ؟ پوزخندی زدمو برگشتم سمتش حق به جانب…

رمان ترنم پارت 62

۱ دیدگاه
  دستمو گرفتو با دردفشار داد ناخوناش تو دستم فرو رفتو لب زد – دارم میمیرم شونه هاشو گرفتم تا سرشو بلند کنم که استفراغ کرد و از حال رفت…

رمان ترنم پارت 61

۲ دیدگاه
دستمو گذاشتم رو گوشیش و گفتم – زنگ نزن … تابلو میشه دستشو کنار کشیدو گفت – امیر… آروم باش شروع کرد به مسیج دادن و من به اجبار سکوت…

رمان ترنم پارت 60

۳ دیدگاه
  نفس خسته ای کشیدمو گفتم – کرشمه هم بهم گفت ارتباط دارن … اون عکس ها و اطلاعات هم کار دیبا بوده … فقط نمیدنم این ارتباط در چه…

رمان ترنم پارت 59

۴ دیدگاه
  خب؟ – همین … برم ببینم چه خبره از اینکه همه ماجرا رو نمیگفت یکم داشتم ناراحت میشدم و گفتم – قضیه شیشه چیه ؟ صدات می اومد شنیدم…

رمان ترنم پارت 58

۱۳ دیدگاه
  دلم میخواست از اونجا برم برای اولین بار تو زندگی نمیتونستم مسئولیت حرفی که زده بودمو به عهده بگیرم دیبا با دیندن ما سریع رو تخت نشستو نگاهش بین…

رمان ترنم پارت 57

۱ دیدگاه
رو به روم نشست و گفت – انقدر از هم دور بودیم که وقتی میخوام مثل یه پدر واقعی رفتار کنم اینجوری نگاهم میکنی قلبم فشرده شد سریع نگاهمو گرفتمو…

رمان ترنم پارت 56

۲ دیدگاه
  خواستم بگم مگه تو اون عمارت کسی قابل اعتماد هست که یاسین و مهرآفرین هم اومدن تو لبخندی زدن و سلام کردن یاسین گفت – ملک حسان گفته بریم…

رمان ترنم پارت 55

۳ دیدگاه
  مگه میشه یه نفر اینجور به یکی تهمت بزنه ! یا تو یه عمارت همه دخترا دنبال یه نفر باشن ؟ مگ امیر چی داشت ؟ امیر متوجه حال…

رمان ترنم پارت 54

۶ دیدگاه
  حس میکنم کسی از بالا نگاهم کرد … دفعه قبل هم حس کردم .. حتی سایه اش رو دیدم … امیر با اخم به بالا نگاه کردو گفت –…

رمان ترنم پارت 53

۵ دیدگاه
  مامان کمی هوشیار تر شده بود اما هنوز بهوش نیومده بود . کرشمه گفت پیش مامان میمونه تا ترنم بیاد خونه استراحت کنه اما من به کرشمه هم اعتماد…

رمان ترنم پارت 52

۵ دیدگاه
  بلند شد تا از اتاق بره بیرون که گفتم – ما راحتیم ترنم… اما مکث نکردو رفت مامان آروم گفت – بذار تنها باشه … نفس عمیق و با…

رمان ترنم پارت 51

۵ دیدگاه
  گفته بود سام قبل چاقو خوردنش رفته اما هنوز سام مضنون اصلی بود چون ممکن بود همدستی داشته که این کارو کرد همدستی که همراه سام اومده و با…