رمان خانم معلم پارت1164 ماه پیش۳ دیدگاه خانوم معلم: #فصل_۵ از وقتی به اون روستا اومدم کدخدا به من لطف زیادی کرده بود.مرد خوبی هم به نظر میرسید. انگار پسرش هم…
رمان خانم معلم پارت1165 ماه پیش۱ دیدگاه۴۷۹ #فصل_۴ من معتقد بودم زنها یا عاشقى نمى کنن یا اگر مرد ایده آلشون پیدا شد و حرف دوست داشتن و خواستن و موندن به میون…
رمان خانم معلم پارت1155 ماه پیشبدون دیدگاه نگاهم که به شکم برآمده زن افتاد دستم دور دستگیره سفت شد،من بچه خودم رو کشته بودم. دخترک حق داشت. فرار کرد چون نمیتونست منو ببخشه.…
رمان خانم معلم پارت1145 ماه پیش۵ دیدگاهخانوم معلم: #خانوم_معلم #پارت_۴۷۱ #فصل_۴ بهمن پوف کلافه ای کشید و قصد توجیه داشت که نگاه تیزی بهش انداختم و گفتم: -خاک این خونه رو…
رمان خانم معلم پارت1135 ماه پیشبدون دیدگاه #فصل_۴ بهمن بی توجه به حال و روزی که داشتم شیشه رو پایین کشید و با اشاره دست از حسن خواست جلو بیفته و ما…
رمان خانم معلم پارت1125 ماه پیش۳ دیدگاه #فصل_۴ قلبم توی اتیش میسوخت. تلاطمی افتاده بود به جونم که فقط دیدن چشماش ارومم میکرد. عجیب اینجا بود که توی شرایطی که باید عصبی و…
رمان خانم معلم پارت 1115 ماه پیش۳ دیدگاه #فصل_۴ به آنی صورتش گر گرفت و پدرش رو همونجا رها کرد. خیال خام بود اگه فکر میکردن من دلارا رو به همون راحتی ول…
رمان خانم معلم پارت 1105 ماه پیش۴ دیدگاه #خانوم_معلم #فصل_۴ عمارت اربابی با وجود نگهبان و محافظ کم پیش میاومد دعوا و شر به خودش ببینه،هیچ وقت اجازه نمیدادم آرامش خانواده م بهم…
رمان خانم معلم پارت 1095 ماه پیش۴ دیدگاه به دختری که وسط انبار به صندلی فلزی بسته شده و افرادم دوره ش کرده بودن نگاهی انداختم و با خونسردی دستم رو روی گاز…
رمان خانم معلم پارت 108( فصل چهارم)6 ماه پیش۴ دیدگاه (دلم را سخت و به تکرار شکسته ای. با این حال نشستم و با قلبی رنجیده و روحی آزرده برای آرامشت دعا کردم. امروز به این…
رمان خانم معلم پارت ۱۰۷6 ماه پیش۱۷ دیدگاه #فصل_۳ ضربان قلبم اوج گرفته بود و توی سینه م تند و پر صدا میکوبید،شبیه طبل. عطر سردش که مشامم رو پر کرد به لحاف چنگ زدم. هنوز…
رمان خانم معلم پارت ۱۰۶6 ماه پیش۷ دیدگاه ۴۲۲ #فصل_۳ حرفش دلم رو که نه ،تنم رو لرزوند. حتی نمیخواستم رد نگاه شون رو بگیرم تا بفهمم چه بلایی سرم اومده. چشمام سیاهی…
رمان خانم معلم پارت ۱۰۵6 ماه پیش۶ دیدگاه۴۳۳ #فصل_۳ پام رو روی زمین گذاشتم و به کمک دیوار بلند شدم. نمیخواستم منو مدام در حال گریه و ناله ببینه و فکر کنه آدم قدرتمندیه.…
رمان خانم معلم پارت ۱۰۴6 ماه پیش۴ دیدگاه۴۲۹ #فصل_۳ شبای سختی رو پشت سر میذاشتم. شبایی که به گریه و عزاداری واسع طفلم میگذشت. بی خواب و کلافه از درد سینه م توی…
رمان خانم معلم پارت ۱۰۳6 ماه پیش۵ دیدگاه #پارت_۴۲۵ #فصل_۳ دستم رو روی شکمم کشیدم و بی نفس هق زدم: -لالا کن مامان…لالا کن عزیز دلم آروم بخواب کوچولوی من اشک…