رمان طالع ترنج پارت ۴۸9 ماه پیشبدون دیدگاه – چیزی شده؟ روی زانوهایش بلند شد و به لبهای فراز نگاه کرد. هنوز دو دل بود؛ نمیدانست کاری که میخواهد انجام بدهد درست است…
رمان طالع ترنج پارت ۴۷10 ماه پیش۲ دیدگاه ترنج دست روی قلبش گذاشت و نفسش را بیرون فرستاد، از حرکات خودش به خنده افتاد. سمت حمام رفت. نم موهایش را با…
رمان طالع ترنج پارت ۴۶10 ماه پیش۱ دیدگاه به صورت خندان فراز خیره شد و لبخندی روی لبش نشست. چقدر این لحظهها شیرین و زیبا بودند؛ فراز بود و لبخندهایش، مهربانیها…
رمان طالع ترنج پارت ۴۵10 ماه پیش۴ دیدگاه پوفی کشید و نزدیکش رفت. دستانش را روی مبل گذاشت و از بالا به صورت هیجان زدهی ترنج نگاه کرد: – کی تموم…
رمان طالع ترنج پارت ۴۴10 ماه پیش۲ دیدگاه دستش را ول کرد و نفسش را با شدت بیرون فرستاد. اگر همان موقع راجع به کنکور حرف نمیزد، این بلا سر ترنج نمیآمد.…
رمان طالع ترنج پارت۴۳10 ماه پیش۴ دیدگاه پیازهای خورد شده را به بازی گرفت و با صدای آرامی جواب داد: – ازم پرسید که دیشب خونریزی داشتم یا نه! …
رمان طالع ترنج پارت ۴۲10 ماه پیش۲ دیدگاه ترنج چشم غرهای بهش رفت و سمتش رفت. دستش را گرفت و دنبال خودش کشید. تا از آشپزخانه دور شدند با حرص گفت: …
رمان طالع ترنج پارت ۴۱10 ماه پیش۸ دیدگاه سریع پشتش را به ترنج کرد و دستش را پشت گردنش کشید: – چند دقیقه پیش بدتر از اینم دیدم، پس زیادی فکرتو درگیر…
رمان طالع ترنج پارت ۴۱10 ماه پیش۴ دیدگاه فراز که منتظر همین لحظه بود، دستش را زیر چانهی او برد و سر ترنج را سمت خودش چرخاند. لبخند زد و دندانهایش نشان…
رمان طالع ترنج پارت ۳۹10 ماه پیش۲ دیدگاه وقتهایی که شکلات صدایش میکرد، خوشش میآمد. لبخندی رو لبش مینشست و انگار پروانهها داخل دلش به پرواز در میآمدند. – من گفتم ولی منظورم…
رمان طالع ترنج پارت ۳۸10 ماه پیش۴ دیدگاه ترنج سریع چشمهایش را باز کرد و در حالی که از هیجان و تحرک به نفس نفس افتاده بود، به آن چشمهای سبز چمنی که گرما…
رمان طالع ترنج پارت ۳۷10 ماه پیش۲ دیدگاه در حالی که به او پشت میکرد زیر لب غرغر کرد: – با اون هیکل گوریلش یک ساعت افتاده روی تنم، دل و رودهم رو…
رمان طالع ترنج پارت ۳۶10 ماه پیش۱ دیدگاه ترنج آب دهانش را قورت داد. قلبش از این همه نزدیکی دیووانهوار، به قفسهی سینهش میکوبید. – چه راهی؟ میشه از روم بلند شی…
رمان طالع ترنج پارت ۳۵11 ماه پیش۱ دیدگاه با دیدن دستبند تای ابرویش بالا رفت. برای او هم سوغاتی خریده بود؟ ترنج به صورتش نگاه کرد. میخواست بداند خوشش آمده یا…
رمان طالع ترنج پارت ۳۴11 ماه پیش۱ دیدگاه – بله بله. بفرمایید داخل مغازه واستون درست میکنند. ماه تولدش، بهمن ماه بود. روز عقد، تاریخ تولدش را دیده بود. با…