رمان طالع ترنج

رمان طالع ترنج پارت۳۱

۱ دیدگاه
              لبخند کجی زد. دستش را باز کرد و بالای مبل گذاشت.   – چرا عوض نشده؟ اون موقع فرازی توی زندگیت نبود ولی…
رمان طالع ترنج

رمان طالع ترنج پارت۳۰

۳ دیدگاه
          دقیقا همان کاری را داشت با او می‌کرد که چند دقیقه قبل خودش با فراز کرده بود، ولی چرا دست فراز این قدر گرم بود؟…
رمان طالع ترنج

رمان طالع ترنج پارت ۲۸

۱ دیدگاه
            ترنج سرتق‌تر از این حرف‌ها بود. موهایش را بیشتر کشید و داد فراز بلند شد.   وقتی دید همینطور موهایش را دارد می‌کشد، شروع…
رمان طالع ترنج

رمان طالع ترنج پارت ۲۷

۱ دیدگاه
            لبخند کم رنگی روی لب‌های ترنج نشست.   وارد سوئیتی که رزرو کرده بودند، شدند. ترنج شال و مانتویش را روی مبل پرت کرد…
رمان طالع ترنج

رمان طالع ترنج پارت۲۶

بدون دیدگاه
        ترنج با زور لبخند زد و انگشتانش را بهم فشرد. چطور باید با تنها بودنشان کنار می‌آمد؟ چهار روز؟ خیلی زیاد نبود؟   – ترنج ناراحت…
رمان طالع ترنج

رمان طالع ترنج پارت ۲۴

بدون دیدگاه
        – نمی‌خوای شرطم‌و بشنوی؟   سمتش چرخید و منتظر نگاه‌ش کرد. نمی‌دانست چه شرطی بگذارد. لبخند مضحکی زد و شانه بالا انداخت.   – فعلا چیز…
رمان طالع ترنج

رمان طالع ترنج پارت۲۳

۱ دیدگاه
              فراز که از معطل شدن خوشش نمی‌آمد، بی‌حوصله گفت:   – عروستون دستور صادر کرد تا شما نیومدی حق نداریم صبحانه بخوریم.  …

رمان طالع ترنج پارت 21

۱ دیدگاه
          – من عادت به زیاد حرف زدن و توضیح دادن ندارم. بخصوص چیزهایی که خودت خوب ازشون باخبری.   ترنج ادایش را در آورد و…
رمان طالع ترنج

رمان طالع ترنج پارت 18

بدون دیدگاه
    نوشیدنیش را روی میز گذاشت:   – ترنج رفته بالا تا لباس عوض کنه. قراره امشب خونه ما بیاد زندایی جان!   ابروی زینب بالا پرید. ترنج هم…
رمان طالع ترنج

رمان طالع ترنج پارت ۲۰

۱ دیدگاه
        از این همه وقاحت و پرویی فراز تعجب کرد. خواست چیزی بگوید که فراز زودتر گفت:   – وقتی که مقابل حرف زور خانواده‌ت مقاومت نکردی…
رمان طالع ترنج

رمان طالع ترنج پارت ۱۹

۱ دیدگاه
        حرفش را دوباره تکرار کرد:   – چرا فکر توام بوی فکر مردهای این خانواده رو میده؟ تو خارج فقط دختر بازی یاد گرفتی؟   فراز…