رمان هیلیر پارت ۸۱12 ماه پیش۱ دیدگاه دستش نشست روی موهام و بی حواس یه طره او پیچید دور انگشتش و لب زد: – من دلم نمی اومد مدیا حتی یه آخ بگه! دلم…
رمان هیلیر پارت ۸۰12 ماه پیش۲ دیدگاه نگاه تحقیر آمیزی بهم انداخت و گفت: – این دیگه مشکل من نیست! آهی کشیدم و گفتم: – کسی که به اون زیبایی پیانو…
رمان هیلیر پارت ۷۹12 ماه پیشبدون دیدگاه کاش م دونستم قراره به این زودی بمیرم! کاش می دونستم این جا پایان زندگیمه! حداقل یه بار می تونستم رویین رو به زور ببوسم! خیلی…
رمان هیلیر پارت ۷۸12 ماه پیش۲ دیدگاه چشمامو بستم و هم زمان که صدای قشنگ و پر قدرت قلبش رو گوش می دادم لب زدم: – هیششش! صدامونو میشنون. فقط موهامو نوازش کن……
رمان هیلیر پارت۷۷12 ماه پیش۱ دیدگاه لب زدم: – دستتو بکن توی موهام. نیشخندی زد و گفت: – خوشت اومده انگار. بی اون که بخوام بهانه بیارم گفتم: …
رمان هیلیر پارت ۷۶12 ماه پیش۲ دیدگاه با صدایی که خودمم به زور میشنیدم پچ پچ وار گفتم: – پیدامون میکننن … مطمئنم! تو رو می کشن و بعد چون من شاهد قتل…
رمان هیلیر پارت ۷۵12 ماه پیش۲ دیدگاه دستشو گرفتم و کشیدم و گفتم: – باید… بریم… تورو…خدا… دستمو کشید و عصبی گفت: – چه مرگته؟ با استرس به جاده پشت…
رمان هیلیر پارت ۷۴12 ماه پیش۱ دیدگاه رویین اصلا به تو به اون دید نگاه نمی کنه، اصلا بهت حس نداره بعد تو تو فکر هورنی بودن خودت و سرد بودن اون هستی؟ …
رمان هیلیر پارت۷۳1 سال پیشبدون دیدگاه پرسیدم: – چرا نمی فهممت؟ سر تکون داد و غمگین گفت: – جعبه مداد رنگی من از سفیده تا سیاه. باکس مداد رنگی من…
رمان هیلیر پارت ۷۲1 سال پیشبدون دیدگاه برای خودمم عجیب بود تا این حد دوست داشتن یه نفر… هم دوستش داشتم و هم تموم وجودش پر از راز بود برام. تموم دنیاش پر…
رمان هیلیر پارت۷۱1 سال پیش۴ دیدگاه سری تکون داد و گفت: – طعم حماقت میده این ماکارونی! طعم آرامش قبل از طوفان! طعم بی خیالی قبل از اتفاق افتادن یه فاجعه.. مشخص…
رمان هیلیر پارت ۷۰1 سال پیش۶ دیدگاه نفس خشمگینی کشید، دستاشو مشت کرد و چهره اش کبود شد. هر آن احتمال دادم منفجر شه ولی دست آخر نفس عمیقی کشید و لب زد: …
رمان هیلیر پارت ۶۹1 سال پیش۱ دیدگاه دفترو برداشتم، چسبوندمش به سینم و پرسیدم : – فکر کردی رو پیشنهادم؟ الان دوستیم؟ اخم کرد و گفت: – نه! خنده شادی…
رمان هیلیر پارت ۶۸1 سال پیش۲ دیدگاه انگشت شستشو کشید روی گونم و مبهوت گفت: – الان چی صدا زدی منو؟ هیچی نگفتم. فقط نگاهش کردم. اما چهره دلیار یه طور عجیبی بود!…
رمان هیلیر پارت ۶۷1 سال پیش۴ دیدگاه همین جیغ باعث شد مرال فورا پا بذاره به فرار و از دیدرسم خارج بشه. برگشتم سمت کسی که جیغ زده بود و گفتم: …