رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 86 سال پیشبدون دیدگاه رفتم جلو در راد ، یه نفس عمیق کشیدم در زدم . صداش آروم اومد : بیا تو . درو باز کردم و رفتم تو. با دیدنم واکنشی نشون…
رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 76 سال پیش۳ دیدگاه سلام کردم و آروم رفتم نشستم رو صندلی. جرئت نداشتم به آریا نگاه کنم چون می دونستم با نگاهش درسته منو قورت میده. آریا خواست یه چیزی بگه که…
رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 66 سال پیش۲ دیدگاه نیم ساعت راجب مهریه و شیربها و حق و حقوق و شرط های بابام حرف زدیم . حتی راضی نشدن با هم دیگه بریم اتاق حرف بزنیم. معلومه…
رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 56 سال پیشبدون دیدگاه یلدا پشت میزش نشست و من در اتاق رادو زدم . صداش از پشت در اومد : بیا تو درو باز کردم و رفتم تو. پشت میزش نشسته بود،و…
رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 46 سال پیش۳ دیدگاه پس لطفا سریع تر بگین چون من کار دارم باید برم خونه -اوکی ، ببین اول از همه اینکه شرکت یه قانون مهم داره اونم اینه ک فقط تا…
رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 36 سال پیش۴ دیدگاه ناهارو که خوردیم پول غذا رو حساب کردم و زود ازجام بلند شدم و به پونه گفتم – زود بلند شو بریم – کجا؟ -احمق مگه نگفتم میخوام حال…
رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 26 سال پیش۵ دیدگاهتا شب با پونه حرف زدم و چند بار هم کارای دانشگامو چک کردم … نزدیکای ساعت ده شب بود کع با صدای در از خواب بیدار شدم : هلماااااا…
رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 16 سال پیش۳ دیدگاه#پارت اول ?? #هلما و استاد ب تمام معنا هفت صبح با صدای زنگ گوشی مزخرفم از خواب بیدار شدم. طبق معمول مزاحم همیشگی پونه بود. – ها چیه نکبت…
رمان هلما و استاد ب تمام معنا6 سال پیش۴ دیدگاه رمان هلما و استاد ب تمام معنا نویسنده : مهتاب بابایی ژانر : عاشقانه کلکلی هفت صبح با صدای زنگ گوشی مزخرفم از خواب بیدار شدم. طبق معمول…