خودم روبه اب واتیش زدم تا من رو ببینه ..تا این حسی که تو وجودم داره هرروز بیشتر از قبل میشه دوطرفه بشه … با مادرش دوست شدم ..خودم…

  “ارکیده” با شتاب از کنار بچه ها گذشتم وبدون هیچ نگاهی رو صندلی اخر نشستم … نفس هام تند شده بود ..انگار که این همه اکسیژن برام از هیچ…

  دوروز از رفتن ارکیده گذشته بود ..نه دیگه سرکار ارامش داشتم ونه تو خونه .. بی صبر وحوصله لحظه ها رو میگذروندم و نمیدونستم بی تاب اومدن ارکیده ام…

  -اره دیگه… خوبه خودت با جفت چشمهات دیدی .. یه بار دیگه صحنه ای رو که دیده بودم با خودم مرور کردم ..بعد از ساعت کاری بود که سوار…

  -راستش اقای رسولی من دقیقا همون حرفی که شما زدید رو به رحیمی گفتم ولی اون هوچی گری راه انداخت وقضیه رو ربط داد به خانم نجفی .. دستی…

  -با سماواتی وامیرحافظ زدن به تیپ وتاپ هم … -یعنی چی ..؟ -یعنی جنگی شد بیا وببین … -برو.. حسامی …؟ مگه میشه؟ ..مظلوم تر از این پسر گیر…

  -کثافت نامرد ..تو اون بلا رو سرش ارودی ..تو واین بی شرف اونقدر ازارش دادی اونقدر براش پاپوش دوختید که مجبور شد بره .. توی نفهم اونقدر بهش بهتون…

  (این روزها آنقدر زمین خورده ام ، که رنگ آسمان را فراموش کرده ام . بوی خاک میدهد تمام آرزوهایم …) -نگو عزیزم ..دلم رو بیشتر از این خون…

  با سرخوشی نشستم رو صندلی اداری ودستهام رو تو هم گره کردم ..پیشاپیش این پیروزی رو به خودم تبریک میگفتم واز خوشحالی تو دلم قند اب میشد .. تقه…

-چیه ..؟چه توجیهی داری ..؟اینکه اونها دوست پسر دوستهات بودن ؟..یا اینکه تو باهاشون کاری نداشتی وبرحسب اتفاق دیدیشون ..؟ کدومش میتونه وجود تو رو بین چهار تا پسر توجیه…

*** -امیرحافظ … -بله حاج خانم .. -فردا عصربی کار مادر ..؟ -چطور مگه ..؟من بیکار هم نباشم برای شما همیشه وقت دارم .. -قرار گذاشتم برای صحبت کردن با…

بعد ها وقتی که سر به یه بالین گذاشتیم وزیر سقف یه اطاق نفس کشیدیم ..فهمیدم که حتی خیلی نامردتر از تمام نامردهای دنیاست .. ولی حیف که دیر شده…

  مطمئن بودم که این لحظات اخر عمرمه ..با اون مانتو روسری مشکی واون تاریکی شب بی ستاره …مسلما اخر سر ….حروم سرعت چرخ ماشین های گذری میشدم .. یه…

  تعجبم از طاقت تموم نشدنیم بود ..از اینکه این همه درد میکشیدم وبازهم درجواب طلاق خواستن سپهر میگفتم …نه … دوباره فکرم رفت سمت اینکه چرا همیشه بهش میگم…