رمان جُنحه پارت 105 سال پیشبدون دیدگاهنفسی گرفت و تند تند لباس هایش را پوشید… باید از وضعیت ندا با خبر می شد… باید می فهمید چه به روز زن بیچاره آورده. تا در اتاق رفت…
رمان جُنحه پارت 95 سال پیشبدون دیدگاه_ باید برم ندا… پیش رویش ایستاد و راهش را سد کرد: نمی تونی انقدر خونسرد چهار تا کلمه ی مسخره بگی و منو بذاری بری… دست هایش را به…
رمان جُنحه پارت 85 سال پیشبدون دیدگاهسودی تعارف کرد: بودی حالا… گره روسری اش را باز و بسته کرد: مرسی… میرم.. سودی اصراری نکرد و ثریا رفت… پرنیان در را پشت سر ثریا محکم کوبید: اووووف……
رمان جُنحه پارت 75 سال پیشبدون دیدگاهشایان هن و هن کنان با جعبه های توی دستش که تا صورتش بالا آمده بود در آستانه ی در ظاهر شد: مامان… اینا رو کجا بذارم؟! ظرفه… سودی جلو…
رمان جُنحه پارت 65 سال پیشبدون دیدگاهندا از توی آینه نگاهش می کرد… دید که اخم میان ابروهایش عمیق تر شد و ثانیه ای بعد، برای پیدا کردن تکیه گاهی دستش را توی هوا تکان داد……
رمان جُنحه پارت 55 سال پیشبدون دیدگاهکیان با یک دست بازویش را گرفت و با دست دیگرش در ماشین را بست… سودی کیف دستی و کاپشن نیم تنه ی ساراناز را برداشت… سرش را به شانه…
رمان جُنحه پارت 45 سال پیشبدون دیدگاهشایان قدمی عقب رفت و انگشت اشاره اش را به طرف کیان تکان داد: من هیچی رو بی جواب نمیذارم کیان… نه خوبی… و نه بدی… اینو یادت بمونه… کیان…
رمان جُنحه پارت 35 سال پیشبدون دیدگاهلبخندش را وسعت بخشید و جلو رفت: بسه دیگه بچه ضعف کرد… شایان سر بلند کرد… پروا سرخ شده بود و نفس نفس میزد… موهایش را از پیشانی کنار زد…
رمان جُنحه پارت 25 سال پیشبدون دیدگاهآسانسور توی طبقه ی سوم ایستاد… ابتدا کیان اتاقک فلزی را ترک کرد… دکوراسیون این طبقه کاملا عوض شده بود و ترکیب رنگ های خاکستری و مشکی فضا را سرد…
رمان جُنحه پارت یک5 سال پیشبدون دیدگاهنام کتاب : جُنحه نویسنده : Ki Mi Ya ● $h ژانر : عاشقانه ، اجتماعی ، جنحه ..::فصل اول::.. صدای جابجایی وسایل بنایی و اجر و داد…