رمان خانم معلم پارت۵۷10 ماه پیشبدون دیدگاه ۱ روغن رو کف دستم ریختم تا حرارتش با بدنش یکی بشه. دستام رو به روغن آغشته کردم و روی گلو و قفسه سینه ش کشیدم.…
رمان خانم معلم پارت ۵۶11 ماه پیش۳ دیدگاه ۱ دستای مشت شده م رو با انگشتای یخ زده ش باز کرد و تیغ رو کف دستم گذاشت. مچش رو کف دست دیگه م گذاشت و مظلومانه…
رمان خانم معلم پارت ۵۵11 ماه پیش۸ دیدگاه با عجله طناب رو باز کرد و تن یخ زده م رو بین بازوهاش گرفت. تن اون برعکس من داغ بود. پوستم رو گرم میکرد. بدنم…
رمان خانم معلم پارت ۵۴11 ماه پیش۴ دیدگاه شروع کردم به تقلا. باید از خودم و غرورم دفاع میکردم. اون نمیتونست منو نادیده بگیره. چرا باورم نمیکرد. چرا حقیقت و از چشمام نمیخوند،تا کی…
رمان خانم معلم پارت۵۳11 ماه پیش۲ دیدگاهخانوم معلم: لابی حسابی شلوغ بود اما ترسناک تر از همه نگاه پر از نفرت مهمونا بود. با همون بازوی اسیر از مقابل تک تک شون رد و داخل…
رمان خانم معلم پارت ۵۲11 ماه پیش۴ دیدگاه با صدای نعره حامد و طلا از هم جدا شدن و به طرف صدا برگشتن. چقدر ترسناک بود. احتمالا یکی دندون یکی دیگه رو با مشت شکسته…
رمان خانم معلم پارت ۵۱11 ماه پیش۵ دیدگاه ضربان قلبم کند شده بود،شاید هم دیگه نمیزد وقتی دستاش رو مثل یه هیولای خشمگین کنار سرم کوبید و گفت: -بهت گفتم این لباسا رو…
رمان خانم معلم پارت ۵۰11 ماه پیش۲ دیدگاه انگار روی تنم آب یخ ریخته بودن. عرق سردی از تیره کمرم به پایین شره کرد و باعث شد تنم مور مور شه. با چشمای…
رمان خانم معلم پارت ۴۹11 ماه پیش۴ دیدگاه سمانه زیر چشمی بهشون نگاهی انداخت و گفت: -براشون آبجو ببر،خیلی سبکه هر چی بیشتر مست کنن خطری تر میشن من امشب اصلا حس خوبی ندارم…
رمان خانم معلم پارت۴۸11 ماه پیش۵ دیدگاه مهمونا پشت میز نشسته بودن که با سینی پلو وارد سالن شدم. بوی زعفرون اعلا و زرشک هایی که خوب سرخ شده و برق میزدن داشت دیوونه…
رمان خانم معلم پارت ۴۷11 ماه پیش۷ دیدگاه حواسم زیر چشمی به منصور بود. هرمز خان هم گاهی باهاش حرف میزد و گاهی مشغول مهمون ها و ژیلا میشد. همیشه عاشق مهمونی های خانوادگی…
رمان خانم معلم پارت ۴۶11 ماه پیش۱۲ دیدگاه سر و صدای موسیقی و همهمه جمعیت رو میتونستم تحمل کنم ولی نیشخند کثیف منصور رو نه. از بالا با هیزی به سر تا پام نگاه…
رمان خانم معلم پارت ۴۵11 ماه پیش۹ دیدگاه ظرف و ظروف شام رو توی چرخ دستی گذاشتم و از اتاق مخصوص بیرون زدم. مینا سپرده بود برای اون شب از سرویس نقره ای استفاده کنیم.…
رمان خانم معلم پارت ۴۴11 ماه پیش۸ دیدگاه وارد اتاقش شدیم و دخترک رو بدجوری ترسیده بود لبه تخت نشوندم. دستام میلرزید و یبار لیوان از دستم توی سینک افتاد،اما دوباره برداشتمش و پر…
رمان خانم معلم پارت ۴۳11 ماه پیش۱۴ دیدگاه یه چیزی مثل خوره به جونم افتاده بود. هرمز خان اگه میفهمید پسرخاله ش توی خونه ش به خدمتکارش نظر داره مطمئنا کاری نمیکرد. شنیده بودم برای…