رمان دومینو پارت 20

رمان دومینو پارت 20

بدون دیدگاه
  دلش تنگ این پسر عمه‌ٔ نا‌مهربان بود کسی که پناه کودکی‌هایش بود… آن‌ها که برادر نداشتند، اتابک برای او مانند برادری نداشته بود… شانه‌های نحیف او را میان دست…
رمان دومینو پارت 19

رمان دومینو پارت 19

۱ دیدگاه
  فاخته اخم کرده و جعبه را به ضرب کنار کشید. – خودم می‌دونم چی‌کار کنم! اتابک به اویی نگاه می‌کرد که با اخم به بیرون زل زده بود. خنده‌اش…
رمان

رمان دومینو پارت 18

بدون دیدگاه
    – بابا… بابا… بیا این‌جا… من این‌جام‌… بیا…   قدمی به آن‌طرف برداشت اما باز هم صدایی از زیر آلبالو‌ی پیر به گوشش رسید.   – بابا نمی‌تونم…

رمان دومینو پارت 17

۲ دیدگاه
  آهی کشید و بازویش را گرفت تا از روی تخت بلندش کند. – تا حالا که سراغش نرفته بودم خیلی زندگیم بهتر بود… راحت‌تر با نبودن خانوادم کنار می‌اومدم……

رمان دومینو پارت 16

۳ دیدگاه
  انگار فربد بود. – حالش خوبه… دکتر گفت فشار عضلانیه بیشتر به نخاعش فشار اومده… قلبش از من و توم سالم‌تره… فاخته با انزجار نگاهش کرد و پرده‌ٔ سبزرنگی…

رمان دومینو پارت 15

۱ دیدگاه
  ساعت را نگاه کرد و گونهٔ شیرین را بوسید. به عمه گفته بود شیرین نوه‌اش است. از فرشته‌ای برایش گفته بود که حالا کار می‌کرد تا هزینه‌های دوا و…
رمان دلبر استاد پارت 29

رمان دومینو پارت 14

۱ دیدگاه
  سرش را به تأسف تکان داد و قدمی عقب برداشت… چه می‌گفت دیگر؟! زری با آن دهان لقش یک حرف خیلی خوب یادش داده بود… او همیشه می‌گفت با…

رمان دومینو پارت 13

۱ دیدگاه
  به آن که تکیه داد تازه متوجه موقعیتش شد. – سلام! خانم حسینی با لبخند نگاهش کرد: – سلام به روی ماهت دخترم… بغض فاخته آرام‌آرام از چشم‌هایش سرازیر…

رمان دومینو پارت 12

۱ دیدگاه
  بوی عطر شامپویش که هوش از سرش می‌برد وسوسه‌ای به جانش انداخت… آرام طره‌ای از موهایش را لمس کرد و لب گزید. دوباره چشم‌هایش را بست، دست روی قلبش…

رمان دومینو پارت 11

۲ دیدگاه
خانم حسینی با مهربانی گفت: – سلام عزیزم! چیزی هست که بتونم کمک کنم؟ فاخته گلدان سفید‌رنگ چینی را به جای اصلی‌اش برگرداند‌. -نه! از لطفتون ممنونم… سر کارم بهم…
رمان آرزوهای گمشده پارت 45

رمان دومینو پارت 10

بدون دیدگاه
  تمام شب را با افکار در‌هم‌ و ‌برهم سر کرد حتی نفهمید پروانه کی تصمیم گرفت با خاله‌اش به کیش سفر کند! زمانی به خودش آمد که اجازه‌ی سفر…
رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 27

رمان دومینو پارت 9

بدون دیدگاه
  فاخته تمام عقده‌های امروزش را با حرفش خالی کرد. – این مسئله‌ی خصوصی منه!! نگاهش را از اتابک گرفت و به روبه‌رو دوخت، اتابک خنده‌ی پرصدایی کرد. – خب…

رمان دومینو پارت 8

بدون دیدگاه
  – شما هم خسته نباشید پروانه خانم! پروانه نفسش را به بیرون فوت کرد. – خیلی خسته‌م خییلی!! صندوق ماشینش را زد و در حالی که از پله‌ها بالا…

رمان دومینو پارت 7

۳ دیدگاه
  فربد خندید. – صغری‌کبری نچین بگو ببینم چی می‌خوای کوچولو؟! فاخته سرش را از روی سینه‌ی فربد برداشت تا بهتر به او نگاه کند. – می‌خوام عمه رو از…

رمان دومینو پارت 6

۲ دیدگاه
  آزاد دست‌به‌سینه نگاهش می‌کرد. دو جعبه‌ی دیگر را در دستش گرفت و درحالی که به‌سمت در می‌رفت گفت: – می‌خواستی واسه سالاد پز ندی! من خودمو مهمون کردم، اون…