رمان شالوده عشق پارت 259

1 دیدگاه
        -بهت گفتم گمشو بیرون فکر کردی کی هستی که به زن من، به عشق من، به ناموس من می‌گی هرزه؟ لاشی؟ لاشی هان؟ یه لاشی بهت…

رمان شالوده عشق پارت 257

        -امیر؟! چمدان را برداشت و به سمت در رفت. باید هر چه زودتر این خانه لعنتی را ترک می‌کرد. خوب فهمیده که انسان های اینجا ذره‌ای…

رمان شالوده عشق پارت 256

4 دیدگاه
        با عجله در اتاقشان را باز کرد و بی‌نگاه کردن به تخت مستقیم به سمت کمدها رفت.     در کمد را باز کرد و بی‌توجه…

رمان شالوده عشق پارت 255

بدون دیدگاه
      آذربانو یکه خورده نگاهش کرد و به سختی زمزمه کرد:   -همچین چیزی نیست. این چرت و پرتارو کی بهت گفته؟ تو نباید حرف های اون مردو حاتم هارو…

رمان شالوده عشق پارت 254

1 دیدگاه
        -…   سکوت گندم جری ترش کرد و بلندتر فریاد زد.   -می‌دونی از چی زورم می‌گیره؟ اینکه حتی هنوزم نمی‌دونم دلیله غلط های اضافت چی…

رمان شالوده عشق پارت 252

بدون دیدگاه
      سر شایان پایین‌تر رفت و عصبانیت رادان جای کمتر شدن مدام بیشتر و بیشتر میشد.     ناراحت از جایم بلند شدم. اصلاً و ابداً نمی‌خواستم بخاطره…

رمان شالوده عشق پارت 249

1 دیدگاه
        -باز کن این درو حرومزاده. باز کن. زن منو اینجا قایم کردی؟ آره حرومی؟ باز کن بهت میگم تا ساختمونو روی سرت خراب نکردم مرتیکه!  …

رمان شالوده عشق پارت 248

بدون دیدگاه
      -خوشحالم که اون همه تنهایی بالاخره یه نقطه‌ی پایانی داشت!   -منم کم تنهایی نکشیدم اما می‌دونی راستش تو برای من مثله یه جعبه جادویی و خیلی…

رمان شالوده عشق پارت 245

بدون دیدگاه
        نمی‌دانستم باید چه بگویم که آرام بگیرد و قطعاً اگر من هم جای او بودم، عذاب وجدان خِرم را می‌گرفت.     -اتفاقیه که افتاده. سعی…