رمان شالوده عشق پارت ۱۹۸23 ساعت پیشبدون دیدگاه بغض کردم. -حق نداری اینجوری با من حرف بزنی! جلوتر آمد و در نیم قدمیام توقف کرد. -تو کسی نیستی…
رمان شالوده عشق پارت ۱۹۷5 روز پیش2 دیدگاه -برای منم بودن پیش شما خیلی خوب بود. واقعاً هم شما هم آقای خانی خیلی بهم محبت داشتید اما دیگه باید برگردم. کارهام عقب افتاده.…
رمان شالوده عشق پارت ۱۹۶1 هفته پیشبدون دیدگاه شمیم: نفس راحتی بخاطر نبود امیرخان کشیدم و فنجانم را برداشتم. اولین بار بود که برای صبحانه تنها سر میز نشسته بودم و…
رمان شالوده عشق پارت ۱۹۵2 هفته پیش2 دیدگاه شمیم همانطور که سرش روی سینهاش بود، مردمک هایش را بالا آورد. هنوز هم ناراحت بود اما ترس چشمانش بیشتر خودنمایی میکردند. اخم…
رمان شالوده عشق پارت ۱۹۴2 هفته پیشبدون دیدگاه صدای شمیم در سرش چرخ میخورد و جوشش یکدفعهای خونش را خیلی خوب حس میکرد. رگ گردنش بیرون زد و دستش مشت شد. …
رمان شالوده عشق پارت۱۹۳2 هفته پیشبدون دیدگاه و بالأخره موفق شد اشکم را دربیاورد. نمیدانم حالت صورتم چطور شد اما ناگهان نگاهش نرم شد و آرامتر صدایم زد: -شمیم؟ …
رمان شالوده عشق پارت ۱۹۲3 هفته پیشبدون دیدگاه وقتی برای یک مرد متاهل طناب میفرستاد باید انتظار هر چیزی را پیدا میکرد. -ه..هر وقت که برای شما هم مناسب بود. -باشه میتونیم…
رمان شالوده عشق پارت ۱۹۱3 هفته پیشبدون دیدگاه برای بار سوم بود که صورتم را با آب گرم میشستم و هنوز هم احساس سرحالی نداشتم. دلم میخواست به تخت برگردم و تمام روز…
رمان شالوده عشق پارت ۱۹۰3 هفته پیشبدون دیدگاه با چشمان بسته نوچ کلافهای گفت و کمی شاید اندازه سرسوزن وزنش را از روی تنم برداشت. اما همچنان دست عضلانیاش محکم دور شکمم…
رمان شالوده عشق پارت ۱۸۹4 هفته پیشبدون دیدگاه متوجه شوکه شدن و لب گزیدن شمیم شد و با آنکه داشت از خواستن زیادش میمرد، لبخند مهربانی به رویش زد. -آروم باش هیچ چی…
رمان شالوده عشق پارت ۱۸۸4 هفته پیشبدون دیدگاه تا لب هایمان جدا شد، نفس نفس زنان و حرصی گفتم: -امیرخان چیکار میکنی؟ من که هنوز پیشنهادتو قبول نکردم! مثل یک شکارچی نزدیکم شد…
رمان شالوده عشق پارت ۱۸۷1 ماه پیشبدون دیدگاه -دیونه میشم یه روز از دست قلدری های این پسر دیوونه میشم من… زیبا یه چای سبز برام درست کن سرم داره میترکه. -چشم خانوم …
رمان شالوده عشق پارت ۱۸۶1 ماه پیشبدون دیدگاه اینطور کارها به کل برای این مرد تحریف نشده بود. لمس شدن هر قسمتی از پوست من توسط یک مرد دیگر به هیچ عنوان در…
رمان شالوده عشق پارت ۱۸۵1 ماه پیشبدون دیدگاه لحظهای چشم بستم و سپس آنی که زبان باز و شروع به صحبت کرد، هیچ شبیه من نبود. حرصی در وجودم زبانه میکشید که…
رمان شالوده عشق پارت ۱۸۴1 ماه پیشبدون دیدگاه حرفش را زد و تا خواست از کنارم رد شود سریع آرنجش را گرفتم. -صبر کن خانوم دکتر -ببخشید ولی خیلی کار دارم…