رمان گل گازانیا پارت ۱۱۵23 دقیقه پیشبدون دیدگاه غزل دست فرید را گرفت. به آرامی پشت دستش را نوازش کرده و سری تکان داد. – درسته….اما عشق نازنین چی میشه؟ اگه واقعا همدیگر…
رمان گل گازانیا پارت ۱۱۴3 روز پیشبدون دیدگاه با هقهق گوشهی چادرش را روی سرش کشید و به سجده رفت. صدای رقت انگیزه گریه هایش در اتاق پیچیده و شروع کرد با همان صدا،…
رمان گل گازانیا پارت ۱۱۳1 هفته پیش۱ دیدگاه روی مبل دراز کشیده و مشغول گوش دادن به آهنگی بود. چشمهایش را روی هم گذاشت و زیر لب شروع به همخوانی با خواننده کرد. ٫٫ کسی…
رمان گل گازانیا پارت ۱۱۲2 هفته پیش۱ دیدگاه غزل برایش لیوان آبی از تنگی که روی عسلی بود ریخت و به دستش داد. بهناز بینی بالا کشیده و چند جرعه آب نوشید. –…
رمان گل گازانیا پارت ۱۱۱2 هفته پیش۱ دیدگاه صورت غزل سریعا از خجالت قرمز شد و فرید با شیطنت از دخترک فاصله گرفت. غزل لبش را محکم گزید و کمر صاف کرد. بدون نگاه کردن…
رمان گل گازانیا پارت ۱۱۰3 هفته پیشبدون دیدگاه نگاهی به چشمهای غمگین غزل انداخت. – تو آمادگی داری هرجا بری مردم سرشون تو زندگیت باشه؟! غزل فکر میکنی الان توان داری هرجا حاضر بشی چند نفر…
رمان گل گازانیا پارت ۱۰۹3 هفته پیش۱ دیدگاه به محض اینکه خاویر و همسرش را دید، متوجه شد با بقیهی دوستان فرید تفاوت دارند! خبری از لباسهای مارک و صورت عمل کرده نبود! خبری از…
رمان گل گازانیا پارت ۱۰۸4 هفته پیش۱ دیدگاه نفسهای منظم و آرام مرد نشان دهندهی خواب عمیقش بود و نازنین با ناراحتی اشک هایش را زدود. برای قباد حتی مریضی و بد حالیش مهم نبود…
رمان گل گازانیا پارت ۱۰۷1 ماه پیش۲ دیدگاه غزل وقتی ناراحتی مرد را دید، بوسه بر چانهاش زد. – ناراحت نباش… الانم دیر نیست، جبران میکنی عمرم. فرید خواست پاسخ بدهد که صدای…
رمان گل گازانیا پارت ۱۰۶1 ماه پیش۱ دیدگاه غزل بدون حرف سری تکان داد. همینکه در را گشودن، صدای بهناز به گوش رسید که داشت نازنین را صدا میزد. داخل که رفتند، زن…
رمان گل گازانیا پارت ۱۰51 ماه پیش۳ دیدگاه آشفتگی نگاهش فرید را سرخوش کرده و بوسه هایش روی گردن دخترک از سر گرفت. زبانش را روی لالهای گوشش کشید و دستش روی قفل سوتینش که نشست.…
رمان گل گازانیا پارت ۱۰۵1 ماه پیش۱ دیدگاه آشفتگی نگاهش فرید را سرخوش کرده و بوسه هایش روی گردن دخترک از سر گرفت. زبانش را روی لالهای گوشش کشید و دستش روی قفل سوتینش…
رمان گل گازانیا پارت ۱۰۴1 ماه پیشبدون دیدگاه نگاهی به خانه انداخت و با لبخندی عریض شروع کرد پذیرایی بزرگِ خانهاش را قدم زدن. پذیرایی بزرگی که دست راستش آشپزخانه بود و پنجرهی بزرگی…
رمان گل گازانیا پارت۱۰۳1 ماه پیشبدون دیدگاه وقتی که نازنین جوابی نداد، با سر اشاره کرد که راهش را باز کند. دخترک با بغض کنار رفته و فرید درحالی که اتاق…
رمان گل گازانیا پارت ۱۰۲2 ماه پیش۱ دیدگاه ناخودآگاه دخترک بغض کرده و سر پایین انداخت. فرید که هنوز به این توجه های مردم عادت نکرده بود، با لبخندی عریض دوباره سر جایش نشست…