رمان گل گازانیا پارت ۲۴ 4.3 (133)

۱ دیدگاه
  گُـــلـــِ گــازانـــ🍃ـــیـــا: #پارت‌هشتاد‌وچهار       غزل با ناراحتی زمزمه کرد. – من متوجه نیستم منظورتون چیه!     – منظور من واضحه… غزل تو چه بخوای چه نخوای،…

رمان گل گازانیا پارت ۲۳ 4.2 (108)

۲ دیدگاه
  گُـــلـــِ گــازانـــ🍃ـــیـــا: #پارت‌هفتاد‌وهشت     با لبخند فاصله گرفت.   – دستمو میگیری، باهم میریم بیرون… حوصله ندارم دوباره با عموت دعوا کنم. اوکی؟     سری تکان داد.…

رمان گل گازانیا پارت 21 4.4 (131)

۱ دیدگاه
  #پارت‌هفتاد‌وسه       فرید با لبخند از جایش بلند شد. – ممنونم ازت… من برم کم‌کم، توهم خسته‌ای!   فرناز خمیازه کشید. – می‌خوام بگم نیستم، اما خمیازه…

رمان گل گازانیا پارت ۱۹ 4.5 (134)

۲ دیدگاه
گُـــلـــِ گــازانـــ🍃ـــیـــا: #پارت‌شصت‌وهفت       دستی را روی پیشانیش حس کرد و همانگونه که سرفه میکرد، در جایش نشست.     چشمهایش را مالید و به غزل نگاه کرد.…

رمان گل گازانیا پارت ۱۸ 4.2 (133)

۱ دیدگاه
  #پارت‌شصت‌و‌چهار     با لبخند جلوتر رفت و سینی را گذاشت. – بیایید.. اینو اول بخورید.   نگاهی به دمنوش انداخت و قلپ کوچکی گرفت. سری تکان داد. –…

رمان گل گازانیا پارت ۱۳ 4.3 (113)

۲ دیدگاه
  #پارت‌چهل‌و‌پنج     لبخندش را فرو خورده و بعد از کمی مکث، به سوی بهناز خانم برگشت. – بهناز خانم… جواب ندادن.     بهناز شانه بالا انداخت و…

رمان گل گازانیا پارت ۱۲ 4.2 (145)

۴ دیدگاه
    #پارت‌چهل‌ویک     دستش را به سوی غزل دراز کرد. – پیشرفت کنی؟ وای دختر چقدر خندیدم.   چند ثانیه بعد، قهقهه‌اش را پایان داد اما هنوز لبخندی…

رمان گل گازانیا پارت ۱۰ 4.3 (135)

۱ دیدگاه
  گُـــلـــِ گــازانـــ🍃ـــیـــا: #پارت‌سی‌و‌چهار   غزل لبخند زد. – ممنونم آبجی جان. برگردیم پایین؟   سمانه به آرامی جواب داد. – بریم که بچه هم بیدار نشه. از اتاق که…