رمان گل گازانیا پارت ۱۲۸3 ساعت پیش۲ دیدگاه ابروهای فرید دوباره بالا پریدند و با لبخند سری تکان داد. بی صبرانه منتظر بود که ببیندد غزل میخواهد چکار کند! دراز کشید و منتظر به…
رمان گل گازانیا پارت 1273 روز پیش۲ دیدگاه فرید موهای ریخته روی صورتش را کنار زده و با مهربانی گفت: – پاشو ببینم. با اعتراض و غرغر در جایش نشست و نگاهش اخمو شد.…
رمان گل گازانیا پارت ۱۲۶5 روز پیش۲ دیدگاه قباد از جایش بلند شد و با تحکم گفت: – من دارم واسه خاطر تو خوب میشم… میخوای با در نظر گرفتنِ این احتمالات، میخوای کمک نکنی؟…
رمان گل گازانیا پارت ۱۲۵1 هفته پیش۲ دیدگاه بالاخره یک جای آرام و دنج پیدا کردند و گوشهی پارک، روی یک نیمکت نشستند. نازنین درحالی که شالش را درست میکرد، سر بحث را باز…
رمان گل گازانیا پارت ۱۲۴2 هفته پیش۶ دیدگاه مشتش را روی دیوار کوبید و با خشم نفسش را رها کرد. دستی به صورتش کشید و همانگونه که تند تند و با حرص نفس میکشید، با خودش…
رمان گل گازانیا پارت ۱۲۳2 هفته پیشبدون دیدگاه حدوداً یک ساعت منتظر ماند و سپس بدون توجه به حرف فرناز، با فرید تماس گرفت. هرچقدر هم فرید به کارش اهمیت بدهد و ماندش سر…
رمان گل گازانیا پارت ۱۲۲3 هفته پیش۱ دیدگاه غزل به آرامی خندید و با تعجب لب جنباند. – چکار به لباس زیر داری تو؟ دستهایش با بیرحمی سینهی دخترک را فشرده و خودش را…
رمان گل گازانیا پارت ۱۲۱4 هفته پیشبدون دیدگاه فرید چمدانش را که دید، با اخم نگاهی به صورتِ دمغ و ناراحتش انداخت. – عموت میخواد بیاد دنبالت؟ غزل با دلخوری سری تکان داد…
رمان گل گازانیا پارت ۱۲۰4 هفته پیشبدون دیدگاه برگشت و نیم نگاهی با دلخوری به فرید انداخت. انگار که واقعا دیشب را از یاد برده بود که اینگونه عادی رفتار میکرد و انتظارِ خوش رفتاری…
رمان گل گازانیا پارت ۱۱۹1 ماه پیشبدون دیدگاه غزل چند ثانیه صبر کرد که کارش تمام شود و سپس دوباره نزدیکش شد. پسرک اینبار که سر بلند کرد، اندکی چشمهایش باز شده بود و گویا…
رمان گل گازانیا پارت ۱۱۸1 ماه پیش۱ دیدگاه فرناز چشمهایش را باریک کرده و با لبخند به فرید اشاره کرد. – شب با کی قرار داری؟ فرید قهقهه زده و شانه بالا انداخت. – انتظار…
رمان گل گازانیا پارت ۱۱۷1 ماه پیشبدون دیدگاه چند بار عمیق نفس گرفت و لباسش را از بدنش فاصله داد که باد اندکی به تنش نفوذ کند و گرمایی که جانش را در بر گرفته…
رمان گل گازانیا پارت ۱۱۶2 ماه پیش۲ دیدگاه گُـلِ گــازانـیـا: گلویی صاف کرد. – جانم بهی؟ بهناز با صدایی ناراحت لب زد. – سلام پسرم. نمیخوای بیای اینجا مادر؟ – سلام بهی… حوصله…
رمان گل گازانیا پارت ۱۱۵2 ماه پیشبدون دیدگاه غزل دست فرید را گرفت. به آرامی پشت دستش را نوازش کرده و سری تکان داد. – درسته….اما عشق نازنین چی میشه؟ اگه واقعا همدیگر…
رمان گل گازانیا پارت ۱۱۴2 ماه پیشبدون دیدگاه با هقهق گوشهی چادرش را روی سرش کشید و به سجده رفت. صدای رقت انگیزه گریه هایش در اتاق پیچیده و شروع کرد با همان صدا،…