رمان گل گازانیا پارت ۸۲3 ماه پیشبدون دیدگاه فرید با محبت بغلش کرد. – دورت بگردم کوچولوم. همین کافی بود که گرمایی به دل دخترک نفوذ کند و اوهم عمیق لبخند بزند. کلمات…
رمان گل گازانیا پارت ۸۱3 ماه پیش۱ دیدگاه غزل دوباره نامفهوم جواب داد و مرد هم بیخیال شد. بهتر بود روی رابطه و کیفیت صمیمیت ایجاد شده تلاش کنند تا اینکه خراب شود و رابطه از…
رمان گل گازانیا پارت۸۰3 ماه پیش۱ دیدگاه نفسی تازه کرد. چند ثانیه مکث کرده و دوباره شروع کرد قدم زدن و غزل راهم با خود همقدم کرد. – خب میگفتم، اره دیگه…
رمان گل گازانیا پارت۷۹3 ماه پیش۱ دیدگاه فرناز چشمکی زد و سر تکان داد. – خوبی رفیق؟ فرید سری تکان داد و لبخند زد. – خوبم… بچه ها رفتن بیرون؟ دختر با اخم…
رمان گل گازانیا پارت783 ماه پیش۲ دیدگاه دخترک جوابی نداد. همین موجب شد تا فرید با اطمینان، دستش را زیر لباسش هدایت کند و به آرامی از تنش در آورد. دخترک شرمگین از نیمه برهنه…
رمان گل گارانیا پارت ۷۷4 ماه پیش۱ دیدگاه فرناز همانگونه که با طمانینه به سویش میرفت، لب زد. – مریضه فرید… حالش خوب نبود منم رفتم دیدمش. فرید با عصبانیتی کنترل شده…
رمان گل گازانیا پارت ۷۶4 ماه پیشبدون دیدگاه همه چیز داشت با حالتی عادی پیش میرفت و کل روز را بیرون گذرانده بودند. تفریح و گشت و گذار و عکس گرفتن هایشان که تمام شد،…
رمان گل گازانیا پارت ۷۵4 ماه پیش۱ دیدگاه برای غزل که در ارتباط گرفتن با بقیه ضعیف بود، با آدمی به گستاخی این زن چگونه حرف بزند! گلویی صاف کرده و کنار فرناز نشست.…
رمان گل گازانیا پارت ۷۴4 ماه پیش۲ دیدگاه با حسِ دستهای کوچک و نرم فرهام، لبخند بر لبش نشسته و چشمهایش را باز کرد. دیدن صورت خندان پسرکش در یک قدمی صورتش موجب شد از…
رمان گل گازانیا پارت ۷۳4 ماه پیش۱ دیدگاه مرد با خشم دستش فشرد. -یعنی چی غزل! مگه چکار کردم باهات؟ غزل با بغض زبانی بر لبش کشید و دستش را از حصار دستهای…
رمان گل گازانیا پارت ۷۲4 ماه پیش۲ دیدگاه فرهام را زمین گذاشت. – بشین تا برات غذا گرم کنم پسرم. کودک دستهای کوچکش را به مبل گرفته و غزل هم سوی آشپزخانه رفت. اما…
رمان گل گازانیا پارت ۷۱4 ماه پیش۱ دیدگاه نازنین نفسی عمیق از ریه بیرون داد. – درسته… ممنونم غزل. راستی رسیدین شما؟ – تازه رسیدیم. – خب پس آخر شب بهت زنگ میزنم…
رمان گل گازانیا پارت 704 ماه پیش۷ دیدگاهانگشت های داغش را به کمر غزل رسانده و به آرامی شروع کرد به نوازش کردن گودی کمر دخترک. سرش را پایین تر برده و خیره به زمرد های سرحالش،…
رمان گل گازانیا پارت ۶۹4 ماه پیشبدون دیدگاه با اینکه میدانست که نازنین به او احتیاج دارد، با لبخند جواب داد. – آخه بمونم که چی بشه دخترِ خوب؟ باور کن جمع کوچیک تر…
رمان گل گازانیا پارت ۶۸4 ماه پیش۱ دیدگاه سر درد امانش را بریده و نایی برای گشودن چشمهایش نداشت. از صبح خودش را در اتاقش حبس کرده بود و حتی سراغی از فرهام هم نگرفته بود!…