رمان

رمان عروس استاد پارت 35

۸ دیدگاه
  دوستان به علت ترافیک شدید این سایت پارت 35 رو تو ادرس زیر گذاشتم برید از اونجا بخونید https://goo.gl/J2NbaH   وب سایت رمان من رو فراموش نکنید حتما بهش…
رمان

رمان عروس استاد پارت 34

۱۹ دیدگاه
  لبخندی روی لبم اومد و توی آغوشش فرو رفتم. دستش و دورم حلقه کرد. روی سرم و بوسید و گفت _همین طوری آروم بمون. سرم و بلند کردم و…
رمان استاد و دانشجو

رمان عروس استاد پارت 33

۱۶ دیدگاه
    درمونده روی مبل نشستم و گفتم _ازم ناراحت شد. خودش و کنارم پرت کرد و گفت _به جهنم وقتی اون قدر عقل نداره که بفهمه می‌خوایم همو بذار…
رمان عروس استاد

رمان عروس استاد پارت 32

۱۰ دیدگاه
  نفسم حبس شد…دو دل بودم،یک دلم می گفت اون شوهرمه ایرادی نداره اما یک دلم هنوز نسبت بهش بی اعتماد بود. از این می ترسیدم فردا روز به خاطر…
عروس استاد

رمان عروس استاد پارت 30

۱۴ دیدگاه
  با لکنت گفتم _این جا رو ببین چه قشنگه آرمین. جوابی نداد. مات صحنه ی مقابلم بودم،یه خونه ی کوچیک و نو ساخت چوبی درست وسط جنگل کنار رودخونه……
رمان عاشقانه

رمان عروس استاد پارت 29

۲۶ دیدگاه
        مهرداد خواست حرفی بزنه که در اتاق باز شد دو پرستار ترانه رو در حالی که بیهوش روی برانکارد بود بیرون آوردن. نگاه مهرداد مات روی…

رمان عروس استاد پارت 28

۲۲ دیدگاه
  با عصبانیت ریمل رو روی میز پرت کردم و داد زدم _میشه دهنت و ببندی؟روتم بکن اون ور. لبخند محوی زد و گفت _چرا هاپو شدی عسلم؟ خواستم حرفی…
استاد و دانشجو

رمان عروس استاد پارت 27

۳۲ دیدگاه
      در حالی که نفس نفس میزد خیره نگاهم کرد. نفسم و فوت کردم و گفتم _روانی تو؟ببین خونم و چی کار کردی؟آرمین خستم کردی اون از دیشبت…
رمان عاشقانه

رمان عروس استاد پارت 26

۳۶ دیدگاه
    نتونستم جلوی خودم و بگیرم و متعجب گفتم _چی؟ معنادار نگاهم کرد. مچ دستم و گرفت و بعد از انداختن نگاه تحقیر آمیزی به مادر سام من و…
رمان عاشقانه

رمان عروس استاد پارت 25

۳۷ دیدگاه
      در جواب تمام حرفاش یک جمله گفتم _پشت سر سام درست حرف بزن. چون نگاهم به سینه ش بود حبس شدن نفسش رو خیلی خوب دیدم. دستش…
رمان

رمان عروس استاد پارت 24

۷۲ دیدگاه
      اون یه زن بود که زیر آرمین داشت ناله می کرد؟ چشمام و باز و بسته کردم. اصلا این آرمینه؟مگه مریض نبود؟ قدرت تجزیه ی صحنه ی…
رمان عاشقانه

رمان عروس استاد پارت 23

۲۵ دیدگاه
      در حالی که به خودم میلرزیدم پالتومو پوشیدم و شالم و روی سرم انداختم. خواستم بلند بشم که مچ دستم و گرفت و با صدای گرفته ای…
رمان

رمان عروس استاد پارت 22

۲۱ دیدگاه
      این سام بود؟دختری با چشم‌های بسته و کاملا برهنه مقابلش زانو زده بود و سام هم موهاش و توی مشتش گرفته بود و داشت می‌کشید. می‌تونستم بفهمم…