نذاشت حرفم رو کامل بزنم چون پرید وسط جمله ام و با تحکم گفت: -حرف اضافه موقوف. میخوام قول بدی دیگه دردسر درست نکنی…قول بده! نفس عمیقی کشیدم.ازاینکه دیگران…
رو نیمکت دراز کشیده بود و سرش رو گذاشته بود روی پاهام. انگشتهام رو نوازشوار لای موهاش کشیدم و پرسیدم: -یه چیزی بگم خیال بد نمیکنی؟ چشمهاش بسته بودن.دست…