رمان آبرویم را پس بده پارت آخر5 سال پیش۱۵ دیدگاه خودم روبه اب واتیش زدم تا من رو ببینه ..تا این حسی که تو وجودم داره هرروز بیشتر از قبل میشه دوطرفه بشه … با مادرش دوست شدم ..خودم…
رمان آبرویم را پس بده پارت 145 سال پیشبدون دیدگاه “ارکیده” با شتاب از کنار بچه ها گذشتم وبدون هیچ نگاهی رو صندلی اخر نشستم … نفس هام تند شده بود ..انگار که این همه اکسیژن برام از هیچ…
رمان آبرویم را پس بده پارت 135 سال پیشبدون دیدگاه دوروز از رفتن ارکیده گذشته بود ..نه دیگه سرکار ارامش داشتم ونه تو خونه .. بی صبر وحوصله لحظه ها رو میگذروندم و نمیدونستم بی تاب اومدن ارکیده ام…
رمان آبرویم را پس بده پارت 125 سال پیشبدون دیدگاه -اره دیگه… خوبه خودت با جفت چشمهات دیدی .. یه بار دیگه صحنه ای رو که دیده بودم با خودم مرور کردم ..بعد از ساعت کاری بود که سوار…
رمان آبرویم را پس بده پارت 115 سال پیشبدون دیدگاه -راستش اقای رسولی من دقیقا همون حرفی که شما زدید رو به رحیمی گفتم ولی اون هوچی گری راه انداخت وقضیه رو ربط داد به خانم نجفی .. دستی…
رمان آبرویم را پس بده پارت 105 سال پیشبدون دیدگاه -با سماواتی وامیرحافظ زدن به تیپ وتاپ هم … -یعنی چی ..؟ -یعنی جنگی شد بیا وببین … -برو.. حسامی …؟ مگه میشه؟ ..مظلوم تر از این پسر گیر…
رمان آبرویم را پس بده پارت 95 سال پیشبدون دیدگاه -کثافت نامرد ..تو اون بلا رو سرش ارودی ..تو واین بی شرف اونقدر ازارش دادی اونقدر براش پاپوش دوختید که مجبور شد بره .. توی نفهم اونقدر بهش بهتون…
رمان آبرویم را پس بده پارت 85 سال پیشبدون دیدگاه (این روزها آنقدر زمین خورده ام ، که رنگ آسمان را فراموش کرده ام . بوی خاک میدهد تمام آرزوهایم …) -نگو عزیزم ..دلم رو بیشتر از این خون…
رمان آبرویم را پس بده پارت 75 سال پیشبدون دیدگاه با سرخوشی نشستم رو صندلی اداری ودستهام رو تو هم گره کردم ..پیشاپیش این پیروزی رو به خودم تبریک میگفتم واز خوشحالی تو دلم قند اب میشد .. تقه…
رمان آبرویم را پس بده پارت 65 سال پیشبدون دیدگاه-چیه ..؟چه توجیهی داری ..؟اینکه اونها دوست پسر دوستهات بودن ؟..یا اینکه تو باهاشون کاری نداشتی وبرحسب اتفاق دیدیشون ..؟ کدومش میتونه وجود تو رو بین چهار تا پسر توجیه…
رمان آبرویم را پس بده پارت 55 سال پیشبدون دیدگاه*** -امیرحافظ … -بله حاج خانم .. -فردا عصربی کار مادر ..؟ -چطور مگه ..؟من بیکار هم نباشم برای شما همیشه وقت دارم .. -قرار گذاشتم برای صحبت کردن با…
رمان آبرویم را پس بده پارت 45 سال پیشبدون دیدگاهبعد ها وقتی که سر به یه بالین گذاشتیم وزیر سقف یه اطاق نفس کشیدیم ..فهمیدم که حتی خیلی نامردتر از تمام نامردهای دنیاست .. ولی حیف که دیر شده…
رمان آبرویم را پس بده پارت 35 سال پیشبدون دیدگاه مطمئن بودم که این لحظات اخر عمرمه ..با اون مانتو روسری مشکی واون تاریکی شب بی ستاره …مسلما اخر سر ….حروم سرعت چرخ ماشین های گذری میشدم .. یه…
رمان آبرویم را پس بده پارت 25 سال پیشبدون دیدگاه تعجبم از طاقت تموم نشدنیم بود ..از اینکه این همه درد میکشیدم وبازهم درجواب طلاق خواستن سپهر میگفتم …نه … دوباره فکرم رفت سمت اینکه چرا همیشه بهش میگم…
رمان آبرویم را پس بده پارت یک5 سال پیش۴ دیدگاه آبرویم را پس بده سخن نویسنده این روزها همه چی عوض شده ..یادمه زمون ما حتی دوست پسر دوست دختر بودن هم ننگ بود وگناه کبیره ..اون زمان حتی…