چهره ی خندان یاسین روی صفحه نمایان میشود.. _چطوری تو جوجه..؟ ماهک دستی به موهایش میکشد.. _سلام من خوبم و شما..؟ یاسین نیم نگاهی به کنارش می اندازد انگار…
_گرچه امروز عصبانیتش یکم بیش از حدنرمال بود ..قبلاً اگه کسی تاخیر میکرد در کمال خونسردی شوتش میکرد بیرون..اما امروز انگار از چشاش آتیش میزد بیرون.. با حرف آرمین…
_کجایی..؟ _دوساعته بیرون دانشگاه منتظر تشریف فرمایی خانوم.. ماهک متعجب ابرو بالا میندازد .. _ خیلی خوب الان میام.. موبایل را سر میدهد در کوله اش و بعد از…
ماهک لبش را محکم بهم کیپ میکند و سر تکان میدهد.. _باشه.. _امروز تا عصر کلاس داری.. بعد از اون خودم میام دنبالت… سوالی نگاهش میکند.. _میای دنبالم..؟مگه خودت…