رمان به شیرینی مرگ پارت 14

۲ دیدگاه
  * کوروش * – کوروش جان …تلیفون زنگ دَخا ننه راوه جُوا بِیَ دَستِ مِن بنده… – ( کوروش جان…تلفن زنگ میخوره ننه بلندشو جواب بده من دستم بنده…)…

رمان به شیرینی مرگ پارت 12

۹ دیدگاه
  نمی توانست ذهنش را منحرف کند باز هم همان حال مزخرف بعد از هر بیداری… متنفر بود از حس ناامیدی و عذابی که بعد از هر خواب نصیبش میشد…

رمان به شیرینی مرگ پارت 11

۱ دیدگاه
  باجی فهمیده بود که کوروش بیش از حد عصبانی است و دیوانه شدنش به مویی بند است . دستانِ نحیفش را بلند کرد و روی بازوی داغ کرده پسرِ…
رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 23

رمان به شیرینی مرگ پارت 10

۲ دیدگاه
  از چیزی که حدس زد این بار هر دو ابرویش بالا پرید. دست همتا را ناگهانی به سمت خود کشید و این کار انقدر یهویی بود که دخترک با…
رمان پناهم باش

رمان به شیرینی مرگ پارت 9

۱ دیدگاه
  دستش که هنوز یقه مردک وحشی را گرفته بود کمی تکان داد و این بار کمی بلندتر از وز وز زنبور دم گوشش گفت : – منو بزار پایین……

رمان به شیرینی مرگ پارت 7

۳ دیدگاه
  پوف دیگری کشید و تکیه به دیوار یکی از زانوهایش را جمع کرد. ساعد دستش را روی زانویش گذاشت و از حرص زیادش چند بار سرش را محکم به…

رمان به شیرینی مرگ پارت 5

۱ دیدگاه
  دلش برای عزیزباجیش تنگ شده بود. تنها زنی که به او احترام میگذاشت و دوستش داشت. پیرزنی شیرین و فوق العاده مهربان و البته کورد زبان. عاشق روستایشان بود…

رمان به شیرینی مرگ پارت 4

۵ دیدگاه
  تنها زنی که کوروش به او احترام میگذاشت و دوستش داشت. شاید باجی اش میتوانست برادرِ لاتش را کمی سربه راه کند… دستی روی زانویش زد و مصمم از…

رمان به شیرینی مرگ پارت 3

۱ دیدگاه
  داخل اتاقش بود که صدای وحشتناک گریه اش بلند شد. هر چقدر صبر کرد تا مادرش سر برسد و صدای آن موجود را خفه کند فایده نداشت… با عصبانیت…

رمان به شیرینی مرگ پارت 2

۱ دیدگاه
    افرادش انگار کم کم از آن حالت رخوتِ ناشی از چشم چرانی بیرون آمده و متوجه حال خراب اربابشان شده بودند. فولاد که سمت راست سامان ایستاده بود…

رمان به شیرینی مرگ پارت یک

۸ دیدگاه
    #به_شیرینی_مرگ #پارت1 پر از خشم بود ، پر از عصبانیت. دلش شکستن میخواست ؛ فریاد زدن ، فحش دادن… نه با اینها آرام نمیشد ؛ دلش خون ریختن…