رمان بوی نارنگی پارت ۶۹

بدون دیدگاه
  داد زدنش حس خوبی که از صورت‌ سرخ ملیح و خجالت کشیدنش گرفتم را پراند   – ملیــــــح… تماس بگیر حیدر بیاد دنبالت برو خونه غلط کرده اگه حرفی…

رمان بوی نارنگی پارت ۶۸

بدون دیدگاه
    خارج شده از پشت نزدیکش شدم صدای آرامش می‌گفت نگران است خیره سر تا پایش را نگاه کردم در حالی که سنگینی نگاه‌هایی را احساس می‌کردم و صدای…

رمان بوی نارنگی پارت ۶۷

بدون دیدگاه
    خندیدم، پذیرایش شده با تمام سختی‌اش صبر کردم تا آرام شود اما سرش را که عقب کشیده دست از دو طرف صورتم برداشت شوکه‌ام کرد   چشمهایش می‌خندید…

رمان بوی نارنگی پارت ۶۵

بدون دیدگاه
    صدای بلندِ خندیدن پرهام و امیررضا از حرص خوردنش یکی شد روی برگردانده رخساره مادر همسرم را همراه با مادر در حال خروج از آشپزخانه دیدم در حالی…

رمان بوی نارنگی پارت ۶۴

بدون دیدگاه
    رها با لبخند جوابش را داد – سلااااام خوب خوابیدی؟   همانطور که به ما نزدیک میشد زیر نگاه خیره و مشتاق سیمین خانوم دستی پشت گردن مدیر…

رمان بوی نارنگی پارت ۶۳

بدون دیدگاه
      حس کردم توضیح مختصر اما مفیدش به خاطر آشنایی من با خانواده‌اش بود   برای اینکه بگویم از تو و خانواده‌ات دورم، معذب گفتم   – پس…

رمان بوی نارنگی پارت ۶۰

بدون دیدگاه
    بی اختیار از برداشتم با حالی که داشتم و حرفهای مدیر چانه‌ام لرزیده دوباره بغضم شکست، با هق هق بی صدایی روی تخت افتاده دستم روی دهانم نشست…

رمان بوی نارنگی پارت ۵۹

بدون دیدگاه
    نگاهی به کنترل دستم انداخته گفت – پس خاموش بوده؟   کفری از طعنه‌اش صدایم حرصی شد – نصیبه خانــــوووم؟   با آرامش خاصی در نگاهش ابرو بالا…

رمان بوی نارنگی پارت۵۸

بدون دیدگاه
    در جواب برادرم بدون آنکه نگاهش کنم سری به معنای بله تکان داده دست جلو بردم تا بشقاب او و خودم را بردارم مدیر که حتی دلم نمیخواست…

رمان بوی نارنگی پارت ۵۷

بدون دیدگاه
    خندید – هیچـی.. کور نمیشم نترس، چند ساله میشناسمش بلدم از دستش در برم تا حالا محکم‌هاش بهم نخورده..   صدایش را پایین تر آورد – از روز…

رمان بوی نارنگی پارت ۵۵

بدون دیدگاه
    خشمگین از ملیح که فرار کرد گفتم – باز بدهکار شدم نه؟ میگم باید خودش مسئولیت کارهاشو قبول کنه تو میفرستیش بره که عادت کنه و جرأت نکنم…