رمان خاتون عروس نحس

رمان خاتون عروس نحس پارت 68

۲ دیدگاه
  با لذتی که همراه کمی درد توی تنم پیچید  دیوانه وار می لرزیدم و نمی تونستم حرکت کنم یا نفس بکشم. نمی تونستم هیچ کاری انجام بدم  جز اینکه…
رمان خاتون عروس نحس

رمان خاتون عروس نحس پارت 67

۱ دیدگاه
  واقعا تجربه نداشتم و حالا از شیطنت و زنانگی پیش توماج سرخوش میشدم. دنیام داشت رنگی رنگی و قشنگ میشد. تو یه حرکت دستاش رو زیر باسنم انداخت و…
رمان خاتون عروس نحس

رمان خاتون عروس نحس پارت 66

۱ دیدگاه
  دلم هری ریخت. خواستگاری بهرام انگار واقعا داشت جدی میشد. به خودم جرات دادم و با گریه گفتم: -آقا…آخه اون ۳ تا بچه داره! -داشته باشه تو واسشون مادری…
رمان خاتون عروس نحس

رمان خاتون عروس نحس پارت 65

۲ دیدگاه
  صورتش که نزدیک اومد نفسم با ضربان قلبم رفت.خاموش و بی حرکت توی سینه م مونده بود. اصلا تمام جهان از حرکت ایستاده بود. پلک روی هم فشار دادم…
رمان خاتون عروس نحس

رمان خاتون عروس نحس پارت 64

۱ دیدگاه
    لای برگه رو باز کردم و به کلمات خیره شدم،کلماتی که داریوش قبل از مرگش نوشته بود. (خاتون جان سلام حالا که این نامه رو میخونی احتمالا من…
رمان خاتون عروس نحس

رمان خاتون عروس نحس پارت 63

۵ دیدگاه
  حالم شبیه دیوونگی بود. شبیه جنون آنی. یا که انگار بطری بطری شراب خورده و سیاه مست باشم. میون گریه میخندیدم و دور خودم میچرخیدم. حالم شبیه هیچکسی نبود.…
رمان خاتون عروس نحس

رمان خاتون عروس نحس پارت 62

۱ دیدگاه
  زندگیم شبیه جهنم بود و کاش یکی میفهمید خانواده م رو دوست ندارم.افکار منحرفانه و حرفایی که در مورد نوع پوشش خانواده ی داریوش میزدن اذیتم میکرد. اونا نجابت…
رمان خاتون عروس نحس

رمان خاتون عروس نحس پارت 61

۲ دیدگاه
  دستام رو توی سینه م گره زدم و بدون اینکه پرده رو کنار بزنم خیره موندم به شلوغی توی حیاط. سردم بود،اما از درون داغ بودم. معده م باز،بازی…
رمان خاتون عروس نحس

رمان خاتون عروس نحس پارت 59

۷ دیدگاه
  شکستن و خرد شدن دقیقا توصیف حال اون لحظه ی من بود. کاش یکی قلب بینوای من رو می‌شکافت و معاینه میکرد شاید میفهمید چه دردی دارم. کسی نمیدونست…
رمان خاتون عروس نحس

رمان خاتون عروس نحس پارت 58

۲ دیدگاه
  ناامید و عصبی بودم،ادعای عاشقیم گوش فلک رو کر میکرد و چنان آزارش دادم که حتی خودمم از خودم متنفر شدم. با سرعت دیوانه واری تو خیابونای شلوغ پایین…
رمان خاتون عروس نحس

رمان خاتون عروس نحس پارت 57

۲ دیدگاه
  توی تمام عمرم رفتارهای اشتباه زیادی از مادرم دیده بودم ،رفتار هایی که همیشه آزارم میداد. شاید به قول خودش فقط صلاح و مصلحت ما رو میخواست اما من…
رمان خاتون عروس نحس

رمان خاتون عروس نحس پارت 56

۴ دیدگاه
  اون همه استرس باعث میشد چندین بار راهرو رو طی کنم و مدام قدم بزنم تا کاری دست خودم ندم. بالاخره بعد از اون همه انتظار یکی از پرستارها…
رمان خاتون عروس نحس

رمان خاتون عروس نحس پارت 54

۳ دیدگاه
  تمام محتویات معده م رو تا صبح بالا آورده و توماج بدون اینکه براش اهمیت داشته باشه بعد از جمع کردن شیشه ها رفته بود. حتی به خودش زحمت…