با یه حرکت زیر بازومو گرفت وبلندم کرد و گفت:بلند شو خوشگله من..چیه؟نگرانه شوهرتی؟..نمی خواد نگرانش باشی..بهت قول میدم به بهترین نحو ازش پذیرایی بشه.. بلند و ترسناک خندید..وقتی می…
ویدا پرید وسط حرفشو گفت :بله می دونم..بهت تبریک میگم..با اینکه این عقد صوریه ولی با این حال جای تبریک داره. به پرهام نگاه کردم..اخماش حسابی تو هم بود و…
هومن یهو ساکت شد و گفت:چشم.. قیافه اش مثل بچه مظلوما شده بود..خنده ام گرفته بود ولی کی جرات داشت بخنده؟فقط خانم بزرگ به حرفای اون دوتا می خندید..من می…
یه روزنامه ی لوله شده هم دستش بود… با دیدن من عینک افتابیشو برداشت و به طرفم اومد…سلام کردم… -سلام…خوبی؟.. سرمو تکون دادم و با بی حوصلگی گفتم:نه زیاد…حوصله ام…
سرشو تکون داد و گفت:اره مادر…چرا تعجب کردی؟ من من کنان و خجالت زده گفتم:اخه..اخه من…من فکر کردم شما..نه یعنی نسرین خانم …. خندید و گفت:بگو مادر…خجالت نکش… سرمو انداختم…