رمان ماتیک پارت ۲۹

۱۰ دیدگاه
      نغمه بحث را عوض کرد :   _ ولش کن ستاره قول دادی درباره چیزهای بد صحبت نکنی   ستاره شانه بالا انداخت   _ حرف بدی…

رمان ماتیک پارت 27

۱ دیدگاه
      لعیا گفت :   _ بفرمایید خونه‌ی خودتونه   صدای نغمه چشمانش را گشاد کرد :   _ مرسی لعیا جون ، ببخشید باید زودتر میومدیم ولی…

رمان ماتیک پارت ۲۷

۱ دیدگاه
      لادن ناباور نگاهش کرد   جمله‌اش را چندین بار زیرلب تکرار کرد و بعد خندید   بلند و پر از حرص :   _ چی … چی…

رمان ماتیک پارت ۲۶

۲ دیدگاه
      ساواش فکر کرد اشتباه شنیده است   وحشت زده پرسید :   _ تو الان چی گفتی؟!   مرد با تاسف سر تکان داد :   _…

رمان ماتیک پارت ۲۵

۲ دیدگاه
      نور چشمش را زد و تیغه بینی اش تیر کشید   اعتراضی نداشت   مادر و خواهر هایش را می دید که پشت به او سمت در…

رمان ماتیک پارت 23

۴ دیدگاه
      ******************* در آهنی با صدای بدی باز شد :   _ ساواش دانش‌پژوه؟   صدای سرباز بود   ساواش خسته و عصبی از روی زمین کثیف سلول…

رمان ماتیک پارت ۲۱

۲ دیدگاه
      قبل ازینکه بتواند دور شود ساواش از پشت سر موهایش را کشید و دور دستش پیچاند   مقنعه اش دور گردنش افتاده بود   وحشت زده جیغ…

رمان ماتیک پارت ۲۰

۸ دیدگاه
    سمت در راننده رفت و خواست سوار شود که صدای عمه‌اش ، مهرانه از دور تر آمد :   _ ساواش؟   دندان هایش را روی هم فشرد…

رمان ماتیک پارت ۱۹

۳ دیدگاه
      متوجه اطراف نبود   استخر عمق چندانی نداشت و هر دو زانویش به شدت از برخورد با کف درد گرفتند   خودش را بالا کشید و دستش…

رمان ماتیک پارت ۱۸

۳ دیدگاه
      ساواش بی توجه به دختر هایی که مشغول بازی والیبال بودند ، از میان آلاچیق ها گذشت و با تهدید در موبایل گفت :   _ من…

رمان ماتیک پارت ۱۷

۳ دیدگاه
      ساواش بی حوصله موبایلش را روی میز گذاشت که صدای عمه اش بلند شد :   _ این چه قیافه‌ایه؟   واکنشی نشان نداد   چهره ی…

رمان ماتیک پارت۱۶

۲ دیدگاه
    بی حوصله پاکت را گرفت و سر تکان داد وارد خانه که شد صدای موبایلش بلند شد پیام عمه‌اش را سرسری خواند : _ فردا نیا مدرسه ساواش…

رمان ماتیک پارت ۱۵

بدون دیدگاه
      در همان لحظه ماشین لوکس ساواش از پارکینگ بیرون آمد.   ساواش با دیدنشان سرعتش را کم کرد و شیشه ماشین را کمی پایین داد و با…