رمان ناگفته ها پارت آخر5 سال پیش۶ دیدگاه_آره. ولی اگر بگم که داره از دوریت دق می کنه غلو نکردم. نمی دونی چقدر منو با القاب زیبا مستفیذ کرد! با شادی خندیدم. _ بهت گفتم که این…
رمان ناگفته ها پارت 75 سال پیشبدون دیدگاهنگاهی به ماست پر چرب کرد و گفت: _وای چه ماستی. سالها بود که همچین ماستی رو فقط تو فیلم های مستند روستا دیده بودم. خندیدم و برایش یک کاسه…
رمان ناگفته ها پارت 65 سال پیشبدون دیدگاهخندید و گفت: _خوب اینکه خیلی خوبه. حس بدی نیست. این نشون میده که تو دلبسته اش شدی. _بدیش اینکه من …. نتوانستم ادامه دهم و بگویم بدی این موضوع…
رمان ناگفته ها پارت 55 سال پیشبدون دیدگاهیک کوسن از روی کاناپه برداشت و دست برد کمرم را گرفت و با یک حرکت مرا بلند کرد و با اخم گفت: _مگه نگفتم رو شکم می خوابی یه…
رمان ناگفته ها پارت 45 سال پیشبدون دیدگاه_ بهت دست زد؟ اذییت کرد؟ اخم کردم. من نمی خواستم آن لحظات را به خاطر بیاورم. _آره! ولی نمی خوام درباره اش حرف بزنم. خیره نگاهم کرد و پک…
رمان ناگفته ها پارت 35 سال پیشبدون دیدگاهصدایم ناراحت بود. آرام خندید. _آخه تا فردا که زمان نداریم. اگر الان پیداش بشه که بدتر میشه . میخوام خیالم راحت بشه که جات امنه. برو نترس. آفرین! آهسته…
رمان ناگفته ها پارت 25 سال پیشبدون دیدگاه_من اصلا قصدم…. حرفم را قطع کرد و در حالیکه دست ماهی را در دست میگرفت با لحنی سرد و خیلی جدی و تا حدودی ترسناک گفت: _اینکه من چه…
رمان ناگفته ها پارت یک5 سال پیش۲ دیدگاه نام رمان : ناگفته ها نویسنده : بهاره حسنی ژانر : عاشقانه ، اجتماعی با تکان هواپیما از خواب پریدم و کتاب روی پاهایم سر خورد و…