رمان هیلیر

رمان هیلیر پارت 190

بدون دیدگاه
  پرسیدم: – چی میخواستی بگی؟ اما عادل جواب نداد. دوباره پرسیدم: – هوی! عادل؟ آروم گفت: – هیچی! فقط زنگ زدم بهت بگن بابا این جاست، یه موقع نیای…
رمان هیلیر

رمان هیلیر پارت 189

۱ دیدگاه
      برای همین مصمم گفتم: – من میخوام برم به اون مراسم. میخوام اجرا داشته باشم… با نفرت نگاهم کرد و گفت: – خر شدی؟ نه به اون…
رمان هیلیر

رمان هیلیر پارت 188

۱ دیدگاه
      و دوباره چرخیدم سمت آینه. خانم موکوتاهه اومد پیش من و با دست لباس تن رو برانداز کرد و گفت: – باعث خوشحالی ماست… لی لطفا یادداشت…
رمان هیلیر

رمان هیلیر پارت 187

۱ دیدگاه
    فوق العاده بود! معرکه… چیزی که اون طرف پرده ها به زیبایی می درخشید به جرئت زیبا ترین لباسی بود که من توی عمرم دیده بودم! یه لباس…
رمان هیلیر

رمان هیلیر پارت 186

۱ دیدگاه
    میلیونی خرج می کردن و من می دونستم با نوشته های دبیرستانم حتی تا ده نفر اولم نمیرم چه برسه به سه نفر… با اعصاب خراب برگشتم پیش…
رمان هیلیر

رمان هیلیر پارت 185

۲ دیدگاه
        بی رودرواسی گقت:   – کمپانی دوست نداره تو این جا باشی! ازت انتظار داریم بری خونه و از این فرصت استثنایی که معمولا بهذهیچ کس…
رمان هیلیر

رمان هیلیر پارت 184

۱ دیدگاه
        سری تکون دادم و گفتم:   – تاکید کرد از گردن به پایین هم فلج بشم باید حتما شرکت کنم.   قبل ازاین که دوباره حرف…
رمان هیلیر

رمان هیلیر پارت 183

بدون دیدگاه
  خداحافظ رئیس   – از آشنایی باهاتون خوشبخت شدم آقای ویل.   …..   – یا خدا! اخراج میشه؟   – نه! دلیار الان آس پیک دیزنیه. ولی توبیخ…
رمان هیلیر

رمان هیلیر پارت 182

۱ دیدگاه
  – اون رئیس بخش لوکه. و وقتی لوک اون حال تو رو دیده تنها کسی که به فکرش رسیده جین بوده. دلیار! میخوای بهم بگی ویل بهت چی گفت…
رمان هیلیر

رمان هیلیر پارت 181

۱ دیدگاه
  – روابط خاله زنک تو کمپانی من؟ – نه نه رئیس! باور کنید من و دلیار اون قدر هم باهم صمیمی نیستیم. حداقل دلیار نیست. برادرش اینا رو به…
رمان هیلیر

رمان هیلیر پارت 180

بدون دیدگاه
    و دوباره قبل از این که بخواد حرف بزنه یه حالتی که شوق ذوق درونم رو نشون بده گفتم: – اینو خودم باید مشخص کنم. اجازه نمیدم شما…
رمان هیلیر

رمان هیلیر پارت 179

۵ دیدگاه
    این آشغال؟ داغ کردم و از بین دندونام غریدم: – این احمق اون جا چی میخواد؟ بابا با خون سردی گفت: – خونه خودشه. هر جا که دلش…
رمان هیلیر

رمان هیلیر پارت 178

بدون دیدگاه
    ابرویی بالا انداخت و یه چیزی توی کاغذ نوشت. گفتم: – اینو پاکش کن! چی نوشتی؟ معصومانه گفت: – گذارش کارتو! داد زدم: – پاکش کن ریک! جدی…
رمان هیلیر

رمان هیلیر پارت 177(فصل دوم)

۱ دیدگاه
    هیچی نمیخواستم از گذشته ها بشنوم. روی سلامت روحیم توی شرکت خیلی کار کرده بودم. به همین سادگی قرار نبود گند بزنم توش. گوشی رو مثل این که…