رمان یادم تو را فراموش پارت آخر5 سال پیش۲ دیدگاه-مسیح ؟؟ -جانم عزیزم … -متاسفم … آرام خندید … -دوستت دارم محیا … دوستت دارم … -نمیخواستم بترسونمت … دستِ خودم نبود… -همه چیز درست میشه خوشگلم … -بازم…
رمان یادم تو را فراموش پارت 215 سال پیشبدون دیدگاهدق میکرد ؟؟ مسیح ؟؟ چرا ؟؟ خودش گفته بود بروم … من را پس زده بود … ساکت و عصبی شده بود … جای خوابش را هم ، عوض…
رمان یادم تو را فراموش پارت 205 سال پیشبدون دیدگاهصدای تلویزیون و موسیقی ملایمی که پخش میشد خانه را پر کرد بود… قهوه ی غلیظ و خوش عطر را داخل فنجان ها ریختم و از آشپزخانه خارج شدم… هنوز…
رمان یادم تو را فراموش پارت 195 سال پیشبدون دیدگاهیک دستش روی دنده مشت شده بود و با دست دیگر فرمان را هدایت میکرد… آرام بود… خوب بود بعد از مدت ها… ضبط آرام میخواند و صدای ملایمش روحش…
رمان یادم تو را فراموش پارت 185 سال پیشبدون دیدگاهصدایم خش دار و گرفته… -من هم جزئی از این خوانوادم ؛ نیستم ؟؟ تو داری فرار میکنی… تو میترسی… کلافه دستش را در میان موهایش کشید… صدایش بلند شد…
رمان یادم تو را فراموش پارت 175 سال پیشبدون دیدگاهچند روز بود صداش رو نشنیده بودم ؟؟ چند ماه بود که با من حرف نزده بود ؟؟ سرم رو آروم تکون دادم و دستام رو دور زانوهام حلقه کردم……
رمان یادم تو را فراموش پارت 165 سال پیشبدون دیدگاه-نگران نباشید ، به موقع اش میبینید ، الان منتقلش میکنند به ICU ، فعلا باید منتظر عکس العمل پیوند باشیم… نگاه نامجو بر روی مسیح و بی تفاوتی اش…
رمان یادم تو را فراموش پارت 155 سال پیشبدون دیدگاهآخه سابقه نداشت شما سر کلاس نیاین… سعید با ذهنی پر فکر و کمی درمانده سرش تکان داد… نگرانش شده بود… ترسیده بود نکند اتفاقی برایش افتاده باشد… -نه فقط…
رمان یادم تو را فراموش پارت 145 سال پیشبدون دیدگاهصادقانه بی اینکه خودش را گول بزند ، به همه چیز فکر کند… به همان روز آفتابی و زیبا ، روزی که میخواست همه ی دنیا بفهمند که زندگی او…
رمان یادم تو را فراموش پارت 135 سال پیشبدون دیدگاهما که قراره تا ماه آینده ازدواج کنیم ، خودت گفتی نکنه یادت رفته پس این همه حساسیت و احتیاط واسه چیه؟؟ هروقت با منی بیشتر از اینکه حواست با…
رمان یادم تو را فراموش پارت 125 سال پیشبدون دیدگاه-اگر خوب و درست درمان بشه آره زنده میمونه… -باید چیکار کرد؟؟ -ببین این بیماری رو یا نباید درمان کرد و یا اگه درمان میکنیم ، درست و اساسی درمان…
رمان یادم تو را فراموش پارت 115 سال پیشبدون دیدگاهمن بهش گفتم اوضاع روحی مسیح نرمال نیست و این اوضاع تو رو هم اذیتت میکنه ، اما اون گوش نکرد و گفت نمیتونه تو رو این همه تنها و…
رمان یادم تو را فراموش پارت 105 سال پیشبدون دیدگاهمهدیس سرش را بیشتر به سینه اش فشرد و صورتش را در میان موهای مسیح فرو برد… بغض بدی گلویش را چنگ میزد , ولی سعی میکرد خود را جلوی…
رمان یادم تو را فراموش پارت 95 سال پیشبدون دیدگاهنگاهش روی قطره های خون ثابت ماند و هم زمان کابوس های شب گذشته در ذهن پر فکرش جان گرفت… از آسمان خون باریده بود… از ابر سیاه خون باریده…
رمان یادم تو را فراموش پارت 85 سال پیشبدون دیدگاهسرعت قدم هایش را زیاد کرد و به طرف اتاق امیر حسین حرکت کرد… در نیمه باز اتاق را هل داد و داخل شد… به محض ورودش زنی را دید…