رمان مال من باش پارت 28

۲ دیدگاه
&& ایلیاد && عصبی به سارا خیره شده بودم که صدای زنگ خونه بلند شد … یعنی کی میتونست باشه؟! فشاری به مچ دستش آوردم که صورتش توی هم رفت…

رمان مال من باش پارت 27

۶ دیدگاه
&& سارا && همینطور عصبی داشتم به کیسه بوکس ضربه میزدم که صدای ایلیاد رو شنیدم : _ اوه اوه ! چه عصبی … . نفس عمیقی کشیدم و دست…

رمان مال من باش پارت 26

۹ دیدگاه
&& سارا && ناراحت و غمگین بهش خیره شده بودم … همین چند دیقه پیش دکتر رفت ! اما خیلی توصیه کرد که بیشتر مواظب خودش باشه … ! زبونی…

رمان مال من باش پارت24

۲ دیدگاه
با نفس نفس خم شدم و دستامو گذاشتم روی زانوهام … دیگه توان نداشتم ! همینطور داشتم تند تند نفس می کشیدم که ایلیاد نزدیکم شد و حرصی گفت :…

رمان مال من باش پارت 23

۶ دیدگاه
_ دوست نداری؟! با شنیدن صدای ایلیاد از توی فکر در اومدم و نگاهمو بهش دوختم … سر میز ناهار بودیم ، ساعت هم که دو بعد از ظهره ……

رمان مال من باش پارت 22

۸ دیدگاه
به سراسر سالن نگاهی انداختم … خیلی اینجا عجییب بود! عجیب و ترسناک … ! همینطور مضطرب مشغول بررسی سالن بودم که صدای عصبی ایلیاد رو شنیدم :   _…

رمان مال من باش پارت 19

۲ دیدگاه
هنوز چند قدم بیشتر از عمارت لعنتیش فاصله نگرفته بودم که صداش به گوشم رسید :   _ وایسا ، سارا …   سرعت قدمامو بیشتر کردم تا بهم نرسه…

رمان مال من باش پارت 18

۱ دیدگاه
&& ایلیاد && پوک عمیقی به سیگار توی دستم زدم و نگاه خیرمو بهش دوختم … روی صندلی لم داده بود و با فنجون قهوه ی تو دستش ور میرفت…

رمان مال من باش پارت 17

۲ دیدگاه
&& سارا && با استرس شروع کردم به جوییدن لبم … سرمو کمی کج کردم و به افشین که داشت با آبتین حرف می زد ، نگاهی انداختم … دلهره…

رمان مال من باش پارت 16

۷ دیدگاه
با حس دستش روی بالاتنم ، به سرعت چشمامو باز کردم و نگاه عصبیم رو بهش دوختم … لبخندی زد و ابرویی بالا انداخت … دیگه داره شورِشو در میاره…

رمان مال من باش پارت 15

۱۲ دیدگاه
نفس عمیقی کشیدم … مشتمو با کمی مکث بالا بردم و چند بار اروم به در اتاق کار افشین کوبیدم … بعد از اینکه شامش رو خورد اومد توی اتاق…

رمان مال من باش پارت 14

۱ دیدگاه
سری به طرفین تکون دادم و یه نگاه کلی به اطرافم انداختم … یه دختر رو هم نمی تونی بین اینا پیدا کنی! همشون پسر هستن و پسر … هوفی…