رمان آخرین سرو پارت آخر 4.3 (7)5 سال پیش۶ دیدگاه نفسم از بند زندان سینه ام رها شد.سنگینی باری که از مدت ها پیش بر روی قلبم وجود داشت انگار سبک شده بود.سیاهی مطلق تمام لحظات درد آور زندگی…
رمان شروع تلخ پارت 9 3.6 (67)5 سال پیش۲ دیدگاه شیده سوار ماشین شد ؛ مهران سرشو خم کرد باهاش حرف میزد خواستم سوار ماشین شم ؛ دستمو گرفت تو جام ایستادم نگاهی به شیده و مهران کردم…
رمان شروع تلخ پارت 8 4.3 (39)5 سال پیش۶ دیدگاه سمیر – چیکار داری کتی ؟؟ کتی – خونتونم ؛ اومدم ببینمت ؛ نمیخوای بیای؟؟ سمیر – نه تماسو قطع کرد … نگاهی بهم کردو گفت : چی…
رمان شروع تلخ پارت 7 4.3 (38)5 سال پیش۷ دیدگاه (سمیر) بزور مامان چند لقمه خوردم و از جام بلند شدم بابا – سمیر اون دخترو چیکار میکنی کلافه چنگی به موهام زدمو گفتم : نمیدونم بابا –…
رمان عروس استاد پارت 26 4.3 (67)5 سال پیش۳۶ دیدگاه نتونستم جلوی خودم و بگیرم و متعجب گفتم _چی؟ معنادار نگاهم کرد. مچ دستم و گرفت و بعد از انداختن نگاه تحقیر آمیزی به مادر سام من و…
رمان شروع تلخ پارت 6 3.8 (52)5 سال پیش۴ دیدگاه به آیناز زنگ زدم آنی – هوم – ببین آیناز برات یه ادرس میفرستم دوساعت دیگه بهم زنگ بزن ؛ جواب ندادم ، با پلیس بیا آنی –…
رمان شروع تلخ پارت 5 4 (47)5 سال پیش۱۴ دیدگاه پشت بهش وارد خونه شدیم ؛ آب دهنمو قورت دادمو زیر لب منشی و لعنت کردم ؛ خیلی از اینا خوشم میومد که بخوام ماساژشونم بدم اه اه…
رمان آخرین سرو پارت 47 2.7 (7)5 سال پیشبدون دیدگاه عطر سرو ! عطر سروها ! _وای خدای من، بهادر نکنه راه رو اشتباه اومده باشیم!نکنه ناخواسته وارد یه راه دیگه شدیم که با دنیایی که سحر امروز…
رمان شروع تلخ پارت 4 3.7 (52)5 سال پیش۶ دیدگاه بی حوصله از پله ها بالا رفتم ؛ سمت حموم رفتم لباسمو درارودم ، رفتم زیر دوش صدای گریش پیچیدتوگوشم ؛ مهرداد تورو خدا کلافه چنگی به…
رمان شروع تلخ پارت 3 3.5 (47)5 سال پیشبدون دیدگاه لباسمو پوشیدم .. نگاهی به مامان کردم تو جاش دراز کشید .. لبخندی زدمو گفتم : امروز زودتر میام قربونت برم مامان – نه مادر خوبم – به…
رمان عروس استاد پارت 25 4.5 (45)5 سال پیش۳۷ دیدگاه در جواب تمام حرفاش یک جمله گفتم _پشت سر سام درست حرف بزن. چون نگاهم به سینه ش بود حبس شدن نفسش رو خیلی خوب دیدم. دستش…
رمان شروع تلخ پارت 2 3.9 (61)5 سال پیشبدون دیدگاه نگاهی به ساعت کردم یه رب به چهار بود مانتومو پوشیدمو رو به زهره گفتم : مرسی زهره جان جبران میکنم زهره – تو چند وقته ساعت چهار کجا…
رمان شروع تلخ پارت 1 3.9 (206)5 سال پیش۶ دیدگاه (شروعِ تلخ) سوگند روبروش ایستاده بودم با نفرت نگاهی به چشمام انداخت و گفت : _یه وارث میاری و گورت و گم میکنی؟ یقه لباسمو گرفت و به…
رمان آخرین سرو پارت 46 4 (15)5 سال پیشبدون دیدگاه آمنه در پوست خودش نمی گنجید. همانطور که به سرعت آماده ی رفتن بود مرتب غر می زد. – وای بهی جون تو رو خدا بجنب الانه که…