خانوم معلم: #خانوم_معلم #پارت_۲۹۴ #فصل_۲ اگه چشمای گریون ماهو رو میدیدم پای رفتنم شل میشد. اما اکنون بچه نمیخواست به قلب بیچارهم رحم کنه. اینبار قلب زبون…
خانوم معلم: #خانوم_معلم #پارت_۲۸۵ #فصل_۲ انگار جمجمه م سوراخ شده و ازش خون میومد. مغزم درد میکرد. نمیتونستم اون همه بدبختی رو هضم کنم. حتی وقتی توی بغلش فرو رفتم.…
خانوم معلم: #خانوم_معلم #پارت_۲۸۰ #فصل_۲ پدر پیرم و برادرم که قاتل خواهرش بود تنها پناهم توی تمام عمرم بودن و حالا نمیدونستن قراره زیر خواب سگای هرمز خان شم. زبون…
خانوم معلم: #خانوم_معلم #پارت_۲۷۵ #فصل_۲ از چشمای اون مرد شرارت میبارید. شبیه یه حیوون درنده. شبیه شیطانی که توی جسم یه انسان هلول کرده بهم نگاه میکرد. عقب تر رفت…
#خانوم_معلم #پارت_۲۷۱ #فصل_۲ لرزش تنم دست خودم نبود،کاش بی هوش میشدم یا بلایی سرم میاومد تا نظرش عوض میشد. وقتی روی صندلی عقب جا گرفتم ماشین با غرش وحشتناکی از…
خانوم معلم: #پارت_۲۶۱ #فصل_۲ دلتنگی و ترس معجون عجیبی بود که نخورده تمام شریان های قلبم رو میبست. سنگین بود. حتی درد هم داشت. دردی به سنگینی سگک کمربند و…