رمان خاتون عروس نحس پارت ۶8 ماه پیشبدون دیدگاه تحمل کتک جدید و نداشتم. تنم درد میکرد. به زور کلی لوازم آرایش کبودی های صورتم رو پوشونده بودم. با بغضی که راه نفسم رو بریده…
رمان خاتون عروس نحس پارت۵8 ماه پیشبدون دیدگاه من خسته بودم… خسته تر از اونی که بخوام دلگیر بشم از عشق و علاقه مردی که همسرم بود اما در کنارش باکره باقی موندم. خودخوری…
رمان خاتون عروس نحس پارت ۴8 ماه پیش۱ دیدگاه حتم داشتم با گفتن اون حرفا ورق به طرف من برمیگرده،شاید پدر و برادرامم میفهمیدن من با داریوش آینده ای ندارم. مامان پرت و بی حواس گفت:…
رمان خاتون عروس نحس پارت ۳8 ماه پیش۳ دیدگاه گفتم و از اتاق بیرون زدم. پاهام میلرزید و میدونستم تو خونه قراره چه قشقرقی راه بیفته. هنوز هیچی نشده تنم از کتک برادرام کوفته بود.…
رمان خاتون عروس نحس پارت ۲8 ماه پیشبدون دیدگاه دکتر دستش رو روی پیشونیش کشید و نگاه پر کینه ای به خواهر شوهرام انداخت و گفت: -حتی نتونسته بکارت شو بگیره هیچ میل جنسی نداره…
رمان خاتون(عروس نحس) پارت ۱9 ماه پیشبدون دیدگاه خاتون (عروس نحس) با پشت دست توی صورتم کوبید و تنم رو روی تخت انداخت و فریاد زد: -حتی نمیتونی منو تحریک کنی بی پدر نه عرضه بچه…