پیشونیم عرق کرده بود،عرق سردی روی کمرم نشسته بود،چه خواب مزخرفی،به جای اینکه خستگیمو برطرف کنه،بیشتر خسته ام کرد… پوووف،دستی به موهام کشیدمو مرتبش کردم، چندماهی بود که از دست…
نگاهی به دریا انداختم که راحت خوابیده بود،از اتاق بیرون رفتم،میلاد نبود،تو اتاقش رو نگاهی انداختم،اونجاهم نبود،نگاهی به تراس هم انداختم،تکیه به لبه ی تراس زده بودو آسمونو نگاه میکرد،میشد…
حسین روی کاناپه لم داد حسین_پس دیگه شوخی ازاد شد باهات؟! به اشپزخونه رفتمو حرفشو بدون جواب گذاشتم ،بطریه مخصوصمو ازتو یخچال دراوردمو سرکشیدم… رضا” بامیلاد اروم صحبت میکردم که…
قدماموآهسته برداشتم ،خانوم احمدی دستمال توی دستشو ریش ریش میکردو به سرامیکای کف اتاق خیره بود،حسین دست آزاد دریارو نوازش میکرد. از کی تاحالا انقدر برای حسین عزیز شده بود؟…
امیر” بادریا در حال بازی کردن بودیم که صدای شکستن چیزی نظرمو جلب کرد ،سریع به داخل برگشتیم. حسین افتاده بود دنبال امیر علی دوباره مسخره بازیا ی همیشگیشون شروع…
رمان پسرای بازیگوش قلم : دختران معتمد ژانر : عاشقانه میلاد” به خاطر سروصدا ونوری که پخش می شدومشروبی که خورده بودم سرگیجه داشتم نگاهی به بچه ها انداختم هرکدوم…