مارسل🥺🪐🤍 بلخره هرکی سوار ماشین خودش شد … 🪐 🤍🌓🌓🌓🌓🌓🌓🌓🌓🌓🌓🌓🌓🌓🤍 🪐 +خببببب قهوه بیارم؟! همه موافقت کردن و واسشون قهوه بردم … بیکار بودیم و همینجوری داشتیم همدیگه رو دید…
دستشو گرفتم و دوباره دنبال خودم کشوندم که صداش در اومد!… ــ هی اریکا! الان کجا میبری منو؟! چشمامو تو کاسه چرخوندم و رو بهش گفتم: +نیکلاس میبرمت با مامان…
منتظرش نموندم و رفتم طبقه بالا لباسامو عوض کنم که یهو گوشیم زنگ خورد شماره نیکلاس بود … ازش گرفته بودم با ذوق گوشیو برداشتم +جونم نیکلاس؟! خنده ریزی کرد…
اریک😎😂💙🍃 +اریک پاشو بریم ــ وایسا کیفمو بردارم میام همینجا اعتراف میکنم حاضرم بمیرم ولی اریک برای یه دیقه ام شده رفتارش مردونه باشه! ــ بریم با اینکه همیشه تو…