رمان شروع تلخ پارت 136 سال پیش۲ دیدگاه رو صندلی نشستم ؛ حالا که خواب بود میتونستم دستاشو بگیرم دستامو آروم رو دوستام گذاشتمو ناز کردم تو منو شناختی فهمیدی من یاسم ، چطور ممکنه فکر…
رمان شروع تلخ پارت 126 سال پیش۲ دیدگاه یاس- کیه؟؟ – مهرانه یاس- آها – خوب مهران من برم کاری نداری؟؟ مهران – نه خانمم مواظب خودت باش گوشیو قطع کردمو نگاهی به یاس کردم :…
رمان شروع تلخ پارت 116 سال پیش۵ دیدگاه سوگند – یاس چقدر میخوابی دختر ظهر شده تو جام غلطی زدمو گفتم : سلام سوگند- چقدر میخوابی ؟؟ پاشو دیگه – مگه ساعت چنده ؟؟ سوگند – ۱۲…
رمان عروس استاد پارت 276 سال پیش۳۲ دیدگاه در حالی که نفس نفس میزد خیره نگاهم کرد. نفسم و فوت کردم و گفتم _روانی تو؟ببین خونم و چی کار کردی؟آرمین خستم کردی اون از دیشبت…
رمان شروع تلخ پارت 106 سال پیش۲ دیدگاه سرمو تو بغلش گرفتمو ؛ موهام نازد سینا – آروم باش یاسی بی صدا تو بغلش گریه کردم … سینا – آب میخوری برات بیارم ؟؟!! سرمو به…
رمان آخرین سرو پارت آخر6 سال پیش۶ دیدگاه نفسم از بند زندان سینه ام رها شد.سنگینی باری که از مدت ها پیش بر روی قلبم وجود داشت انگار سبک شده بود.سیاهی مطلق تمام لحظات درد آور زندگی…
رمان شروع تلخ پارت 96 سال پیش۲ دیدگاه شیده سوار ماشین شد ؛ مهران سرشو خم کرد باهاش حرف میزد خواستم سوار ماشین شم ؛ دستمو گرفت تو جام ایستادم نگاهی به شیده و مهران کردم…
رمان شروع تلخ پارت 86 سال پیش۶ دیدگاه سمیر – چیکار داری کتی ؟؟ کتی – خونتونم ؛ اومدم ببینمت ؛ نمیخوای بیای؟؟ سمیر – نه تماسو قطع کرد … نگاهی بهم کردو گفت : چی…
رمان شروع تلخ پارت 76 سال پیش۷ دیدگاه (سمیر) بزور مامان چند لقمه خوردم و از جام بلند شدم بابا – سمیر اون دخترو چیکار میکنی کلافه چنگی به موهام زدمو گفتم : نمیدونم بابا –…
رمان عروس استاد پارت 266 سال پیش۳۶ دیدگاه نتونستم جلوی خودم و بگیرم و متعجب گفتم _چی؟ معنادار نگاهم کرد. مچ دستم و گرفت و بعد از انداختن نگاه تحقیر آمیزی به مادر سام من و…
رمان شروع تلخ پارت 66 سال پیش۴ دیدگاه به آیناز زنگ زدم آنی – هوم – ببین آیناز برات یه ادرس میفرستم دوساعت دیگه بهم زنگ بزن ؛ جواب ندادم ، با پلیس بیا آنی –…
رمان شروع تلخ پارت 56 سال پیش۱۴ دیدگاه پشت بهش وارد خونه شدیم ؛ آب دهنمو قورت دادمو زیر لب منشی و لعنت کردم ؛ خیلی از اینا خوشم میومد که بخوام ماساژشونم بدم اه اه…
رمان آخرین سرو پارت 476 سال پیشبدون دیدگاه عطر سرو ! عطر سروها ! _وای خدای من، بهادر نکنه راه رو اشتباه اومده باشیم!نکنه ناخواسته وارد یه راه دیگه شدیم که با دنیایی که سحر امروز…
رمان شروع تلخ پارت 46 سال پیش۶ دیدگاه بی حوصله از پله ها بالا رفتم ؛ سمت حموم رفتم لباسمو درارودم ، رفتم زیر دوش صدای گریش پیچیدتوگوشم ؛ مهرداد تورو خدا کلافه چنگی به…
رمان شروع تلخ پارت 36 سال پیشبدون دیدگاه لباسمو پوشیدم .. نگاهی به مامان کردم تو جاش دراز کشید .. لبخندی زدمو گفتم : امروز زودتر میام قربونت برم مامان – نه مادر خوبم – به…